مالیکت خونین f p
مالیکت خونین f3 p23
نرا حمله کرد . کازوما با سرعت به سمت نرا حرکت کرد . با هر حرکت نرا و کازوما ، زمین خیس غرشی میکرد . بارون شدیدی بود . نرا و کازوما رو به هم وایسادن . کازوما تفنگو به سمت نرا گرفت . نفسشو حبس کرد و دستشو روی ماشه گذاشت تا اینکه صدای شلیک اومدو کازوما مایع گرمی رو توی گلوش حس کرد و سرفه ای کرد . دستشو گذاشت روی دهنش . "خون ؟! . لعنتی ... "
نرا از قبل خودشو اماده کرده بود . کازوما سریع بود اما نرا سرعتش مث جگواری بود که غیر غایل کنترل بود . نرا ماشه رو کشیده بود و تیری به سینه ی کازوما زد . نرا پشت سرش صدای شلیک شنید .
سرشو برگردوند . شیزوکو بود . شیزوکو با لحن سرد اما نگرانی گفت : " بخاطر همینه که میگم باید باهات بیام . انقد درگیر میشی که حواست به اطرافت نیست "
نرا شوکه شد . "چی ؟! "
کسی داشت به سمت نرا شلیک میکرد و شیزوکو با یه شلیک جلوشو گرفت .
نرا همیشه تنها بود . یاد گرفته بود تنهایی بجنگه . تنهایی از پس خودش بر بیاد و توشم موفق بود . اما ... اما چرا ایندفعه اینجوری شد ؟
نرا به خودش اومد و دید کل ادمای اطرافش ناک اوت شدن . کار شیزوکو بود . پوزخندی زد . شیزوکو اومد نزدیک و با بدن روی زمین افتاده ی کازوما رو به رو شد ....
با عصبانیت به نرا نگاه کرد : تو ... تو چیکار کردی ؟
نرا با پوزخند و نفس نفس : کشتمش
شیزوکو : چرا انقد خونسردی ؟ اگه .. اگه بگیرنت
که صدای آژیر پلیسا اومد
نرا با صورت عصبی به شیزوکو نگاه کرد : بیا بریم ... پلیسا دارن میان
شیزوکو با چهره ی عصبی مچ نرا رو گرفت : یادت باشه ... هرچیم بشه ... من کنارتم
نرا : جرعت کن بری تا بدمت دست همین پلیسا . شیزوکو لبخندی زد و مچ نرا رو گرفت و بدو بدو رفتن فرار کردن . تا اینکه یکی از پلیسا شلیک کرد .
شیزوکو بر گشت . بدن نرا شل شد و خورد زمین . شیزوکو با چشمای لرزون به نرا زل زد و بعد جیغی کشید .....
نرا حمله کرد . کازوما با سرعت به سمت نرا حرکت کرد . با هر حرکت نرا و کازوما ، زمین خیس غرشی میکرد . بارون شدیدی بود . نرا و کازوما رو به هم وایسادن . کازوما تفنگو به سمت نرا گرفت . نفسشو حبس کرد و دستشو روی ماشه گذاشت تا اینکه صدای شلیک اومدو کازوما مایع گرمی رو توی گلوش حس کرد و سرفه ای کرد . دستشو گذاشت روی دهنش . "خون ؟! . لعنتی ... "
نرا از قبل خودشو اماده کرده بود . کازوما سریع بود اما نرا سرعتش مث جگواری بود که غیر غایل کنترل بود . نرا ماشه رو کشیده بود و تیری به سینه ی کازوما زد . نرا پشت سرش صدای شلیک شنید .
سرشو برگردوند . شیزوکو بود . شیزوکو با لحن سرد اما نگرانی گفت : " بخاطر همینه که میگم باید باهات بیام . انقد درگیر میشی که حواست به اطرافت نیست "
نرا شوکه شد . "چی ؟! "
کسی داشت به سمت نرا شلیک میکرد و شیزوکو با یه شلیک جلوشو گرفت .
نرا همیشه تنها بود . یاد گرفته بود تنهایی بجنگه . تنهایی از پس خودش بر بیاد و توشم موفق بود . اما ... اما چرا ایندفعه اینجوری شد ؟
نرا به خودش اومد و دید کل ادمای اطرافش ناک اوت شدن . کار شیزوکو بود . پوزخندی زد . شیزوکو اومد نزدیک و با بدن روی زمین افتاده ی کازوما رو به رو شد ....
با عصبانیت به نرا نگاه کرد : تو ... تو چیکار کردی ؟
نرا با پوزخند و نفس نفس : کشتمش
شیزوکو : چرا انقد خونسردی ؟ اگه .. اگه بگیرنت
که صدای آژیر پلیسا اومد
نرا با صورت عصبی به شیزوکو نگاه کرد : بیا بریم ... پلیسا دارن میان
شیزوکو با چهره ی عصبی مچ نرا رو گرفت : یادت باشه ... هرچیم بشه ... من کنارتم
نرا : جرعت کن بری تا بدمت دست همین پلیسا . شیزوکو لبخندی زد و مچ نرا رو گرفت و بدو بدو رفتن فرار کردن . تا اینکه یکی از پلیسا شلیک کرد .
شیزوکو بر گشت . بدن نرا شل شد و خورد زمین . شیزوکو با چشمای لرزون به نرا زل زد و بعد جیغی کشید .....
- ۲.۰k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط