زندگی آهسته تر من خسته ام

زندگی آهسته تر من خسته ام
کوله بار پاره ام را بسته ام
زخم پایم درد دارد٬ صبر کن
تا کسی مرهم گذارد٬صبر کن

صبر کن در سایه بنشینم کمی
شاید از ابری ببارد شبنمی
وادی رویای من اینجا نبود
روح من همبازی شبها نبود

صبر کن من راه را گم کرده ام
در سیاهی ها تلاطم کرده ام
صبر کن تا راه را پیدا کنم
صبر کن تا کفش خود را پا کنم...
دیدگاه ها (۳)

یاد دارم درغروبی سردسرد،میگذشت ازکوچه ما دوره گرد،داد می زد:...

امیدی بر جماعت نیست میخواهم رها باشماگر بی انتها هم نیستم بی...

دعایی مادرانه و در نهایت دلسوزی از مادرمان حضرت سید النساء س...

پرسه در کوی غزل بی تو عجب دلگیر است دلم از رهگذرانش ، ز غروب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط