رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۲
رمان مافیاهای جذاب من ✸ فصل ۲
# پارت ۱۷
ویو ا.ت : یه لباس سیاه کوتاه پوشیدم جیمین موافقت نمیکرد ولی مجبور بودیم ..... وارد بار شدم ، رفتم رو یکی از صندلی ها نشستم که ....
که یه پسر اومد نشست پیشم و بهم گف ....
دونگ وو : چطوری خوشگله ... چند شب پایهای ؟؟
ا.ت : ببند دهنتو
دونگ وو : نه بابا بیخیال .... ( صورتشو نزدیک ا.ت میکنه )
ا.ت : ( یه مشت رو صورتش میکوبه ) دفعه آخرت نزدیک من میشی ... کافیه یه کلمه دیگه هم بگی تا پایین تنت رو دور گردنت کراوات کنم
دونگ وو : دخترهی هرزه ( دست ا.ت رو میگیره )
ا.ت : ولم کنننن
دونگ وو : آش داش به همین خیال ب..( یه سیلی بهش میخوره )
ناشناس : دفه آخرت باشه دست رو اموال من بلند میکنی ...
دونگ وو : ( فرارررررر )
ناشناس : پاشو بیا دنبالم .....
ا.ت : تینا کجاس ؟؟
ناشناس : بیا میبینیش
ویو ا.ت : رفتم دنبالش که تینارو رو یه صندلی دیدم حالش خوب بود سریع پریدم بغلش و تو بغلش گریه کردم
ا.ت : ت..تینا حالت خوبه ؟ ( گریه )
تینا : آ..آره ن..نت..رس ( بغض )
ا.ت : چیزی نیس گریت نگیره ها بیا سویچ ماشین رو بگیر برو خونه ...
تینا : تو چی ؟؟ من بدون تو نمیرم ...
ا.ت : نبینم اینو بگی هاااا نگران من نباش باشه ؟؟
تینا : باش
ا.ت : بدو برو ( یواشکی چشمک میزنه تا خیال تینا راحت شه )
ویو تینا : ا.ت یواشکی بهم یه چشمک زد که نگران نشم خیالم راحت شد و سریع رفتم از بار بیرون که ماشین ا.ت رو دیدم بدو بدو رفتم سمت ماشین که جیمین دوست پسر ا.ت رو دیدم که یه دفعه ......
( نویسنده : بی زحمت دنبالم کنین اگه خوشتون اومد دنبالم کنین ❤️ )
# پارت ۱۷
ویو ا.ت : یه لباس سیاه کوتاه پوشیدم جیمین موافقت نمیکرد ولی مجبور بودیم ..... وارد بار شدم ، رفتم رو یکی از صندلی ها نشستم که ....
که یه پسر اومد نشست پیشم و بهم گف ....
دونگ وو : چطوری خوشگله ... چند شب پایهای ؟؟
ا.ت : ببند دهنتو
دونگ وو : نه بابا بیخیال .... ( صورتشو نزدیک ا.ت میکنه )
ا.ت : ( یه مشت رو صورتش میکوبه ) دفعه آخرت نزدیک من میشی ... کافیه یه کلمه دیگه هم بگی تا پایین تنت رو دور گردنت کراوات کنم
دونگ وو : دخترهی هرزه ( دست ا.ت رو میگیره )
ا.ت : ولم کنننن
دونگ وو : آش داش به همین خیال ب..( یه سیلی بهش میخوره )
ناشناس : دفه آخرت باشه دست رو اموال من بلند میکنی ...
دونگ وو : ( فرارررررر )
ناشناس : پاشو بیا دنبالم .....
ا.ت : تینا کجاس ؟؟
ناشناس : بیا میبینیش
ویو ا.ت : رفتم دنبالش که تینارو رو یه صندلی دیدم حالش خوب بود سریع پریدم بغلش و تو بغلش گریه کردم
ا.ت : ت..تینا حالت خوبه ؟ ( گریه )
تینا : آ..آره ن..نت..رس ( بغض )
ا.ت : چیزی نیس گریت نگیره ها بیا سویچ ماشین رو بگیر برو خونه ...
تینا : تو چی ؟؟ من بدون تو نمیرم ...
ا.ت : نبینم اینو بگی هاااا نگران من نباش باشه ؟؟
تینا : باش
ا.ت : بدو برو ( یواشکی چشمک میزنه تا خیال تینا راحت شه )
ویو تینا : ا.ت یواشکی بهم یه چشمک زد که نگران نشم خیالم راحت شد و سریع رفتم از بار بیرون که ماشین ا.ت رو دیدم بدو بدو رفتم سمت ماشین که جیمین دوست پسر ا.ت رو دیدم که یه دفعه ......
( نویسنده : بی زحمت دنبالم کنین اگه خوشتون اومد دنبالم کنین ❤️ )
۴.۷k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.