تک پارتی از بی تی اس از نامجون
تک پارتی از بی تی اس از نامجون
موضوع : وقتی کات کردین و همو تو یک مهمونی دیدین
ویوا/ت:حدود ساعت هایی ۶ بود که دوست بهم زنگ زد منو به یک مهمونی دعوت کرد و گفت حدود ساعت ۵ اونجا باشه منم قبول کردم
ویو نامجون: یکی از دوست هایی که ا/ت: داره بهم زنگ زد و منو به مهمونی دعوت کرد و اون الان با منم دوست هست و گفت که فردا ساعت ۵ اونجا باشم منم قبول کردم
ویوا/ت: ساعت ۳ بود که پاشدم البته دوستم بهم زنگ زد
یونا: سلام
ا/ت: با صدای گرفت جوابش داده
یونا: تا الان خواب بودی الان ها دیگ باید حاضر پشی بعد تو تا بیدار شدی
ا/ت: مگه ساعت چند
یونا: ساعت ۳
ا/ت: باشه الان آمد میشم
زود پاشدم رفتم صورتم شستم و صبحانه خوردم و زود یک لباس انتخاب کردم (صفحه بعد عکس لباس )
و یک آرایش ساده زدم دیگ رفتم
ویونامجون: ساعت ۳ بود که گفتم پاشم زود آمد بشم برم دیگ یک لباس اسپرت پوشیدم و رفتم
ویو: بلاخره رسیدم تو مهمونی که نامجون دیدم تعجب کرد بودم ولی نزدیکش نرفتم و اصلا با هاش حرف نزدم
ویو نامجون: دیدم ا/ت آومد خیلی خوشحال شدم ولی اون حتا سلام هم نکرد و دوباره ناراحت شدم دیدم که ا/ت رفت ترف یک پسر خیلی عصبی شده بود و رفتم پیشش.....
ویو ا/ت: من یکی از دوست هایی پسرهم دیدم و رفتم ترفش که باهاش حرف بزنم که دیدم نامجون اومد
ویو نامجون: رفتم و دستم انداختم در گردنش و داشتم با پسر حرف میزدم و به اون پسر گفتم که ما باید بریم و دست ا/ت گرفتم رفتم
ویو: نامجون خیلی محکم دستمو گرفت و با خودش برد دیونه داریی چی کار میکنی ما از هم جدا شدیم ولم کن
نامجون: من ولت نمیکنم
هر کاری کردم ولم نکرده
ویو نامجون : بردمش خونه و خودمم با هاش رفتم
ویو: چی کار میکنی نامجون تو دیگ چرا میایی خونه و آومد خونه و از من کلی سوال پرسید و منم گفتم اون داداشم بود دیونه
ویو: تا گفته داداش بود خیالم راحت شده و بهش خیره شده و زدم از دستش گرفتم و بغلش کردم و بهش گفتم میش دوست دخترم شه و اون هم قبول کرد
خب میتونم خیلی بد شد
ولی امیدوارم خوشتون بیاد و اگه مثل خیلی بد شد گزارش نکنین به خودم بگین خودم حذفش میکنم منظور اگه اسمات شده
اگه از تک پارتی خوشت اومد فالو کن چون قرار هروز تک پارتی و سناریو بخونی
موضوع : وقتی کات کردین و همو تو یک مهمونی دیدین
ویوا/ت:حدود ساعت هایی ۶ بود که دوست بهم زنگ زد منو به یک مهمونی دعوت کرد و گفت حدود ساعت ۵ اونجا باشه منم قبول کردم
ویو نامجون: یکی از دوست هایی که ا/ت: داره بهم زنگ زد و منو به مهمونی دعوت کرد و اون الان با منم دوست هست و گفت که فردا ساعت ۵ اونجا باشم منم قبول کردم
ویوا/ت: ساعت ۳ بود که پاشدم البته دوستم بهم زنگ زد
یونا: سلام
ا/ت: با صدای گرفت جوابش داده
یونا: تا الان خواب بودی الان ها دیگ باید حاضر پشی بعد تو تا بیدار شدی
ا/ت: مگه ساعت چند
یونا: ساعت ۳
ا/ت: باشه الان آمد میشم
زود پاشدم رفتم صورتم شستم و صبحانه خوردم و زود یک لباس انتخاب کردم (صفحه بعد عکس لباس )
و یک آرایش ساده زدم دیگ رفتم
ویونامجون: ساعت ۳ بود که گفتم پاشم زود آمد بشم برم دیگ یک لباس اسپرت پوشیدم و رفتم
ویو: بلاخره رسیدم تو مهمونی که نامجون دیدم تعجب کرد بودم ولی نزدیکش نرفتم و اصلا با هاش حرف نزدم
ویو نامجون: دیدم ا/ت آومد خیلی خوشحال شدم ولی اون حتا سلام هم نکرد و دوباره ناراحت شدم دیدم که ا/ت رفت ترف یک پسر خیلی عصبی شده بود و رفتم پیشش.....
ویو ا/ت: من یکی از دوست هایی پسرهم دیدم و رفتم ترفش که باهاش حرف بزنم که دیدم نامجون اومد
ویو نامجون: رفتم و دستم انداختم در گردنش و داشتم با پسر حرف میزدم و به اون پسر گفتم که ما باید بریم و دست ا/ت گرفتم رفتم
ویو: نامجون خیلی محکم دستمو گرفت و با خودش برد دیونه داریی چی کار میکنی ما از هم جدا شدیم ولم کن
نامجون: من ولت نمیکنم
هر کاری کردم ولم نکرده
ویو نامجون : بردمش خونه و خودمم با هاش رفتم
ویو: چی کار میکنی نامجون تو دیگ چرا میایی خونه و آومد خونه و از من کلی سوال پرسید و منم گفتم اون داداشم بود دیونه
ویو: تا گفته داداش بود خیالم راحت شده و بهش خیره شده و زدم از دستش گرفتم و بغلش کردم و بهش گفتم میش دوست دخترم شه و اون هم قبول کرد
خب میتونم خیلی بد شد
ولی امیدوارم خوشتون بیاد و اگه مثل خیلی بد شد گزارش نکنین به خودم بگین خودم حذفش میکنم منظور اگه اسمات شده
اگه از تک پارتی خوشت اومد فالو کن چون قرار هروز تک پارتی و سناریو بخونی
۲.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.