پادشاه (پارت اخر)
پادشاه (پارت اخر)
پرش زمانی به چند روز بعد/:
میهو:اهه خسته شدم
ته:منم
میهو:الان شوهرمی
ته:توهم زنمی
میهو:هوراا
ته:دوسم داری؟
میهو:چته تو بزار روز اول بگزره
ته:نه داری یانه؟
میهو:خیلی
ته:منم همینطور
(چون هیچ اتفاقی نیوفتاده پرش زمانی میزنیم)
پرش زمانی به ۳ سال بعد /:
میهو ویو:
خیلی خوشحالم که با ته ازدواج کردم از وقتی که ازدواج کردم شین وو ی چند باری بهم سر زده ولی خدایی خیلی شکر میکنم که نفهمید من زنش بودم کل قصر بهم میگن بچه بیار ولی من آماده گی ندارم حالا ولش کن الانم باید برم از خدمتکارا تست بگیرم بای
(بچه ها داستان ما تموم شد )
پرش زمانی به چند روز بعد/:
میهو:اهه خسته شدم
ته:منم
میهو:الان شوهرمی
ته:توهم زنمی
میهو:هوراا
ته:دوسم داری؟
میهو:چته تو بزار روز اول بگزره
ته:نه داری یانه؟
میهو:خیلی
ته:منم همینطور
(چون هیچ اتفاقی نیوفتاده پرش زمانی میزنیم)
پرش زمانی به ۳ سال بعد /:
میهو ویو:
خیلی خوشحالم که با ته ازدواج کردم از وقتی که ازدواج کردم شین وو ی چند باری بهم سر زده ولی خدایی خیلی شکر میکنم که نفهمید من زنش بودم کل قصر بهم میگن بچه بیار ولی من آماده گی ندارم حالا ولش کن الانم باید برم از خدمتکارا تست بگیرم بای
(بچه ها داستان ما تموم شد )
۶.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.