p21
p21
جیمین اومد طرفمون که گفت
© بفرمایین .. عصبی
بکهیون :من با خانم کار دارم نه شما
©او هرچیزی که به خانوم ربط داشته باشه به منم مربوطه
دیگه داشت از حدش میگذشت که
+جیمین شی نمیبیند اومده صحبت کنه شاید موضوع مهمیه لطفا بزار صحبت کنه ...
بکهیون بیا بریم اون ور رستوران تا راحت صحبت کنیم
زبان راوی
آیا ات میدونست که جیمین کیه و چیکار میکنه !؟نمیدونست و این دختر به هر راحلی این پسر رو از خودش دور میکرد اما اون پسر عاشق شده بود درست بود که یه ماموریت بود اما عاشق دخترک قصه شده بود
ا/ت از اینکه بهش محل نمیداد نمیتونست جلو گیری کنه آخه اون ضربه خورده بود و از یه مرد و از مردا بدش میمود میترسید که به مردا اعتماد کنه و باز گولش بزنه اما ات که نمیتونست تا ابد تنها باشه میتونست ؟؟!
بکهیون :ات باید برگردیم خونه ....
+چرا باید بگردم به اون زندان ؟؟! هیچ میفهمی که چی میگی نه نمیدونی اون زجرا رو من کشیدم من تا حالا آدم به این بدی ندیده بودم که بخواد آدم بکشه بهم تجاوز کنه میفهمی الان هم برو به سلامت
بکهیون از رستوران رفت بیرون و رفت توی ماشین گرون قیمتی نشست و گفت
ارباب قبول نکردن چیکار کنیم ؟؟؟
_ههه با پوزخند و گفت ما بهش هشدار دادیم خودش نفهمید پسرم حالش چطوره
بکهیون : خوبه ارباب
_راننده برو .....
ات باید تو چه خطری می افتاد نباید از دست این مافیا دیونه فکرار میکرد ؟؟؟؟
شرط ها نرسیده بود گذاشتم دلم براتون سوخت .😂😂😏
جیمین اومد طرفمون که گفت
© بفرمایین .. عصبی
بکهیون :من با خانم کار دارم نه شما
©او هرچیزی که به خانوم ربط داشته باشه به منم مربوطه
دیگه داشت از حدش میگذشت که
+جیمین شی نمیبیند اومده صحبت کنه شاید موضوع مهمیه لطفا بزار صحبت کنه ...
بکهیون بیا بریم اون ور رستوران تا راحت صحبت کنیم
زبان راوی
آیا ات میدونست که جیمین کیه و چیکار میکنه !؟نمیدونست و این دختر به هر راحلی این پسر رو از خودش دور میکرد اما اون پسر عاشق شده بود درست بود که یه ماموریت بود اما عاشق دخترک قصه شده بود
ا/ت از اینکه بهش محل نمیداد نمیتونست جلو گیری کنه آخه اون ضربه خورده بود و از یه مرد و از مردا بدش میمود میترسید که به مردا اعتماد کنه و باز گولش بزنه اما ات که نمیتونست تا ابد تنها باشه میتونست ؟؟!
بکهیون :ات باید برگردیم خونه ....
+چرا باید بگردم به اون زندان ؟؟! هیچ میفهمی که چی میگی نه نمیدونی اون زجرا رو من کشیدم من تا حالا آدم به این بدی ندیده بودم که بخواد آدم بکشه بهم تجاوز کنه میفهمی الان هم برو به سلامت
بکهیون از رستوران رفت بیرون و رفت توی ماشین گرون قیمتی نشست و گفت
ارباب قبول نکردن چیکار کنیم ؟؟؟
_ههه با پوزخند و گفت ما بهش هشدار دادیم خودش نفهمید پسرم حالش چطوره
بکهیون : خوبه ارباب
_راننده برو .....
ات باید تو چه خطری می افتاد نباید از دست این مافیا دیونه فکرار میکرد ؟؟؟؟
شرط ها نرسیده بود گذاشتم دلم براتون سوخت .😂😂😏
۴۷.۸k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.