من دوریاکی اونم
من دوریاکی اونم
پارت هفتم
ویو مارنی :
یه چند دقیقه بعد که مایکی ا.ت رو ول کرد با یه سرخ سرخ که با یه حالت کیوت به مایکی زل زده بود روبرو شد .
مایکی : اوووو ... دوریاکی کوچولو ( با لحن کشدار و کیوت مخصوص مایکی وای قلبم ) گفتم که نباید اینقدر خجالتی باشی .
میخواست رو گردن ا.ت چند تا کیس مارک بندازه که ا.ت یه جیغ کوتاه کشید و وقتی مایکی به ا.ت نگا کرد دید که قیافه شرمنده و سرخ ا.ت رو دید که یه دستشم گذاشته رو دهنش .
مایکی : تو که که گفتی مال من درد نداره . ( لحن کیوت ، خجالت زده و کمی رنجور )
ا.ت : اره ولی ... اخه ... قراره دوستام بیان . اون وقت راجب من فکرا ی بد میکنن ؟
مایکی : فکرا ی بد ؟ ( لبخند و نگاه های شیطانی مایکی )
ا.ت : اره دیگه ... ( منحرفا بیان وسط ) اون وقت دیگه هی سر به سرم میزارن ... بعد از مهمونی هر جا خواستی رو ببوس . قول میدم هر کاری خواستی بعد از رفتنشون بکنم .
( بچه ها میدونم بخش منحرف ذهنتون فعال شده ولی صبور باشید )
مایکی ا.ت رو کمی بلند کرد و دستشو گذاشت زیر ا.ت و گفت : از این فکرا ؟
ا.ت ( دوبرابر سرخ شد ) : اره ...
بعد ا.ت ساعت رو نگا کرد و جیغ کشید .
مایکی : باز چیه ؟
ا.ت : دوستام الان میرسن . برم لباسام رو عوض کنم . ببخشید ... زود برمی گردم پیشی کوچولوم .
ا.ت رفت و یه ربع بعد برگشت و با مایکی ای که با یه لبخند شیطانی چشماش رو بسته بود و زیر لب چیزی زمزمه میکرد روبرو شد . بعد ا.ت هم شیطنتش فعال شد و اروم رفت سمت مایکی و خواست لباش رو ببوسه ولی خواست اولین پیشقدمیش برای بوسه رو نگه داره برای بعد از مهمونی . پس رو گونه مایکی رو بوسید و با مایکی که حالا شبیه جن زده ها شده بود روبرو شد . بعد بلند خندید .
بعد مایکی گفت ...
مایکی : خیلی شیطون شدی ها دوریاکی ... خیلی من ترسوندی .
پارت هفتم
ویو مارنی :
یه چند دقیقه بعد که مایکی ا.ت رو ول کرد با یه سرخ سرخ که با یه حالت کیوت به مایکی زل زده بود روبرو شد .
مایکی : اوووو ... دوریاکی کوچولو ( با لحن کشدار و کیوت مخصوص مایکی وای قلبم ) گفتم که نباید اینقدر خجالتی باشی .
میخواست رو گردن ا.ت چند تا کیس مارک بندازه که ا.ت یه جیغ کوتاه کشید و وقتی مایکی به ا.ت نگا کرد دید که قیافه شرمنده و سرخ ا.ت رو دید که یه دستشم گذاشته رو دهنش .
مایکی : تو که که گفتی مال من درد نداره . ( لحن کیوت ، خجالت زده و کمی رنجور )
ا.ت : اره ولی ... اخه ... قراره دوستام بیان . اون وقت راجب من فکرا ی بد میکنن ؟
مایکی : فکرا ی بد ؟ ( لبخند و نگاه های شیطانی مایکی )
ا.ت : اره دیگه ... ( منحرفا بیان وسط ) اون وقت دیگه هی سر به سرم میزارن ... بعد از مهمونی هر جا خواستی رو ببوس . قول میدم هر کاری خواستی بعد از رفتنشون بکنم .
( بچه ها میدونم بخش منحرف ذهنتون فعال شده ولی صبور باشید )
مایکی ا.ت رو کمی بلند کرد و دستشو گذاشت زیر ا.ت و گفت : از این فکرا ؟
ا.ت ( دوبرابر سرخ شد ) : اره ...
بعد ا.ت ساعت رو نگا کرد و جیغ کشید .
مایکی : باز چیه ؟
ا.ت : دوستام الان میرسن . برم لباسام رو عوض کنم . ببخشید ... زود برمی گردم پیشی کوچولوم .
ا.ت رفت و یه ربع بعد برگشت و با مایکی ای که با یه لبخند شیطانی چشماش رو بسته بود و زیر لب چیزی زمزمه میکرد روبرو شد . بعد ا.ت هم شیطنتش فعال شد و اروم رفت سمت مایکی و خواست لباش رو ببوسه ولی خواست اولین پیشقدمیش برای بوسه رو نگه داره برای بعد از مهمونی . پس رو گونه مایکی رو بوسید و با مایکی که حالا شبیه جن زده ها شده بود روبرو شد . بعد بلند خندید .
بعد مایکی گفت ...
مایکی : خیلی شیطون شدی ها دوریاکی ... خیلی من ترسوندی .
۳.۰k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.