من دوریاکی اونم
من دوریاکی اونم
پارت هشتم
مثل همیشه داستان از نگاه بنده :
بعد صدای در بلند شد .
ا.ت : اومدن .
ا.ت در رو باز کرد و سلام داد بعد سه تا دختر و چهار تا پسر اومدن تو .
یه دختر چش خاکستری با موهای سفید تا زانوش ، یه دختر چشم مشکی عینکی با موهای تا بالا شونش و سیاه ، یه دختر مو قرمز که چشماشم هم رنگ موهاش بود . بعد دوتا پسر دوقلو که شبیه دختر موقرمز بودن و موهاشونم قرمز بود اومدن دوطرف همون دختر وایسادن ، یه پسر مو بلوند با چشای عسلی مایل به زرد و یه پسر دیگه با مو های سیاه که چشاش هم سیاه بود اومدن تو به مایکی هم سلام دادن . مایکی هم با همون کیوتی همیشگی سلام داد.
بعد ا.ت اومد . و گفت ...
ا.ت : خب بچه ها ... همین اول کاری معرفی می کنم . مایکی ... و مایکی ( اشاره به دختر مو سفید ) این آمی هست ( دختر مو سیاه ) رین ( دختر مو سرخ ) ایچیگو ،
( پسرای مو سرخ ) برادرای ایچیگو ، نیکورا و کورودا ، ما نیک و کورا صدا شون میکنیم ( پسر مو زرد ) هِیرو ( پسر مو مشکی ) و این هم شین .
چون خیلی صبور بودید پرش زمانی بع چند ساعت بعد :
( مهمونی تموم شده ) ا.ت و مایکی رو مبل نشسته بودن . ا.ت سرش رو روی سینه مایکی گذاشته بود و داشتن دوریاکی میخوردن .
مایکی : ا.ت باید بری لباس قبلیاتو بپوشی .
ا.ت : چرا ؟
مایکی : چون گفتی هر کاری بگم میکنی .
بله با هزاران اصرار ا.ت رفت که نیم تنه و دامن کوتاهش رو بپوشه . ( حالا ا.ت داره ناز میکنه بی تربیت از خداشم باشه که مایکی بهش بگه لباس کوتاه بپوشه ایشششش )
بعد با قیافه کیوت سرخش برگشت پیش مایکی و با یکم فاصله ( غلط کرد ) نشست پیش مایکی . ولی مایکی خودشو مثل چسب چسبوند به ا.ت و دوباره شکم لخت ا.ت رو بغل کرد .
مایکی : صورتتو برگردون سمت من دیگه ا.ت اذیت نکن .
ا.ت : باشه .
همین که ا.ت صورتش رو برگردوند مایکی شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو همه جای گردن ا.ت . و ا.ت هم مایکی رو محکم بغل کرده بود و ول نمی کرد . مایکی از بوسیدن ا.ت دست کشید و گفت ...
مایکی : حال داد ؟ ... مگه نه ؟ ( معلومه مایکی جانم ) ... حالت خوبه ؟
ا.ت همینطور که مایکی رو بغل کرده بود و به مایکی زل زده بود سرش رو به معنی بله تکون داد و ازش جدا شد .
ا.ت من برم اب بخورم و بیام .
ا.ت رفت تو اشپز خونه و اب خورد ولی یکم اب ریخته بو زمین تا بیاد اونا رو پاک کنه یه چند دقیقه ای طول کشید و وقتی برگشت با همون چهره ی شیطانی زمزمه های زیر لب مایکی روبرو شد و شیطونیش گل کرد .
پارت هشتم
مثل همیشه داستان از نگاه بنده :
بعد صدای در بلند شد .
ا.ت : اومدن .
ا.ت در رو باز کرد و سلام داد بعد سه تا دختر و چهار تا پسر اومدن تو .
یه دختر چش خاکستری با موهای سفید تا زانوش ، یه دختر چشم مشکی عینکی با موهای تا بالا شونش و سیاه ، یه دختر مو قرمز که چشماشم هم رنگ موهاش بود . بعد دوتا پسر دوقلو که شبیه دختر موقرمز بودن و موهاشونم قرمز بود اومدن دوطرف همون دختر وایسادن ، یه پسر مو بلوند با چشای عسلی مایل به زرد و یه پسر دیگه با مو های سیاه که چشاش هم سیاه بود اومدن تو به مایکی هم سلام دادن . مایکی هم با همون کیوتی همیشگی سلام داد.
بعد ا.ت اومد . و گفت ...
ا.ت : خب بچه ها ... همین اول کاری معرفی می کنم . مایکی ... و مایکی ( اشاره به دختر مو سفید ) این آمی هست ( دختر مو سیاه ) رین ( دختر مو سرخ ) ایچیگو ،
( پسرای مو سرخ ) برادرای ایچیگو ، نیکورا و کورودا ، ما نیک و کورا صدا شون میکنیم ( پسر مو زرد ) هِیرو ( پسر مو مشکی ) و این هم شین .
چون خیلی صبور بودید پرش زمانی بع چند ساعت بعد :
( مهمونی تموم شده ) ا.ت و مایکی رو مبل نشسته بودن . ا.ت سرش رو روی سینه مایکی گذاشته بود و داشتن دوریاکی میخوردن .
مایکی : ا.ت باید بری لباس قبلیاتو بپوشی .
ا.ت : چرا ؟
مایکی : چون گفتی هر کاری بگم میکنی .
بله با هزاران اصرار ا.ت رفت که نیم تنه و دامن کوتاهش رو بپوشه . ( حالا ا.ت داره ناز میکنه بی تربیت از خداشم باشه که مایکی بهش بگه لباس کوتاه بپوشه ایشششش )
بعد با قیافه کیوت سرخش برگشت پیش مایکی و با یکم فاصله ( غلط کرد ) نشست پیش مایکی . ولی مایکی خودشو مثل چسب چسبوند به ا.ت و دوباره شکم لخت ا.ت رو بغل کرد .
مایکی : صورتتو برگردون سمت من دیگه ا.ت اذیت نکن .
ا.ت : باشه .
همین که ا.ت صورتش رو برگردوند مایکی شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو همه جای گردن ا.ت . و ا.ت هم مایکی رو محکم بغل کرده بود و ول نمی کرد . مایکی از بوسیدن ا.ت دست کشید و گفت ...
مایکی : حال داد ؟ ... مگه نه ؟ ( معلومه مایکی جانم ) ... حالت خوبه ؟
ا.ت همینطور که مایکی رو بغل کرده بود و به مایکی زل زده بود سرش رو به معنی بله تکون داد و ازش جدا شد .
ا.ت من برم اب بخورم و بیام .
ا.ت رفت تو اشپز خونه و اب خورد ولی یکم اب ریخته بو زمین تا بیاد اونا رو پاک کنه یه چند دقیقه ای طول کشید و وقتی برگشت با همون چهره ی شیطانی زمزمه های زیر لب مایکی روبرو شد و شیطونیش گل کرد .
۳.۳k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.