part 8
part 8
در زدم کسی درو رو باز نکرد یه کم رفتم عقب و به بالا نگاه کردم که ببینم کسی خونه هست یانه که نام پیچ خورد و داشتم با پشت می خوردم زمین که کوکی منو گرفت......
کوکی: ا/ت حال..تتتت خوبه ؟
ا/ت اااا اخخخ چیزه اره ممنون
کوکی: اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت راستش کیفت رو جا گذاشتی منم برات اوردم
کوکی:اهاااا ممنون میای بالا یه چیزی بخوریم
ا/ت نه مزاحمت نمیشم
کوکی: هی بیا بریم بالا
با جونگکوک رفتم بالا و برام یه اب پرتقال اورد
ا/ت مچکرمممم با اشک
کوکی:حالت خوبه چرا داری گریه میکنی
ا/ت راستش چیزی نیست فقط... من به گل ها الرژی دارم ...
کوکی:اههه چرا از اول نگفتی ببخشید نمیدونستم
ا/ت نههه مشکلی نیست
کوکی رفت تو اشپز خونه و منم دنبال یه دستمال گشتم که یه ماتیک دخترونه رو توی کشو دیدم
کوکی:دنبال چیزی میکردی
ا/ت اااا راستش دنبال یه دستمال میگشتم
کوکی:اها صبر کن
ا/ت میشه یه چیزی بپرسم
کوکی:چرا که نه
ا/ت چیزه تو ..... تو .......دوست دختر داری
کوکی:چیییی ...... نه .... نه فعلا
ا/ت اها اخه من اون ماتیک رو دیدم نمیخواستم فضولی کنم ااااا نه فقط ناخواسته دیدم
کوکی لبخند زد ...
کوکی: اون مال خواهر جیمین اون روز با جیمین اومد اینجا اینو جا گذاشت خوب شد گفتی یادم رفته بود بهش برگردونم
ا/ت خواهر جیمین......اها باشههه
ا/ت خب دیگه من باید برم ....
کوکی برسونمت؟
ا/ت نه نیازی نیست ممنون خودم میرم
کوکی:باشه
ا/ت یه تاکسی گرفت راننده ی تاکسی کلاه مشکی و ماسک داشت
ا/ت اقا خیابون رو دارین اشتباه میرید
هی اقااااا با شماااممممم اجوشییییییی دارید چیکار میکنید درو باز کنیددد هیییییی......
در زدم کسی درو رو باز نکرد یه کم رفتم عقب و به بالا نگاه کردم که ببینم کسی خونه هست یانه که نام پیچ خورد و داشتم با پشت می خوردم زمین که کوکی منو گرفت......
کوکی: ا/ت حال..تتتت خوبه ؟
ا/ت اااا اخخخ چیزه اره ممنون
کوکی: اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت راستش کیفت رو جا گذاشتی منم برات اوردم
کوکی:اهاااا ممنون میای بالا یه چیزی بخوریم
ا/ت نه مزاحمت نمیشم
کوکی: هی بیا بریم بالا
با جونگکوک رفتم بالا و برام یه اب پرتقال اورد
ا/ت مچکرمممم با اشک
کوکی:حالت خوبه چرا داری گریه میکنی
ا/ت راستش چیزی نیست فقط... من به گل ها الرژی دارم ...
کوکی:اههه چرا از اول نگفتی ببخشید نمیدونستم
ا/ت نههه مشکلی نیست
کوکی رفت تو اشپز خونه و منم دنبال یه دستمال گشتم که یه ماتیک دخترونه رو توی کشو دیدم
کوکی:دنبال چیزی میکردی
ا/ت اااا راستش دنبال یه دستمال میگشتم
کوکی:اها صبر کن
ا/ت میشه یه چیزی بپرسم
کوکی:چرا که نه
ا/ت چیزه تو ..... تو .......دوست دختر داری
کوکی:چیییی ...... نه .... نه فعلا
ا/ت اها اخه من اون ماتیک رو دیدم نمیخواستم فضولی کنم ااااا نه فقط ناخواسته دیدم
کوکی لبخند زد ...
کوکی: اون مال خواهر جیمین اون روز با جیمین اومد اینجا اینو جا گذاشت خوب شد گفتی یادم رفته بود بهش برگردونم
ا/ت خواهر جیمین......اها باشههه
ا/ت خب دیگه من باید برم ....
کوکی برسونمت؟
ا/ت نه نیازی نیست ممنون خودم میرم
کوکی:باشه
ا/ت یه تاکسی گرفت راننده ی تاکسی کلاه مشکی و ماسک داشت
ا/ت اقا خیابون رو دارین اشتباه میرید
هی اقااااا با شماااممممم اجوشییییییی دارید چیکار میکنید درو باز کنیددد هیییییی......
۱۸۳.۸k
۱۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.