گناهکار part

( گناهکار ) 3۸ part

جیمین هم نشست لحظه ای قبل از نواختن یاده لبخند زیبایی عشق اش افتاد فقط از حسرت دلتنگی اش این نوت ها رو انتخاب کرد و شروع به خوندنش کرد صدای غمگین انگیز پیانو در آن فضا پیچید ات با شنیدنش به یاد عشقش افتاد ناآگاه از اینکه عشقش داره مینوازه گوش داد آن صدا به قدری غمگین و عاشقانه بود تا بغضش بگیره، گوشه لبش رو گزید تا جلوی اشک هایش را بگیره در طی این سال‌ها هر شب برایش گریه میکرد پس چرا نمی‌رفت پیشش و یه شانس دیگه بهش نمی‌داد، زیر لبی با بغض زمزمه کرد ات : چرا بازم اومدی سراغم
درسته قبل وقتی می‌تپد که دلیل داشته باشد دلیل قلب ات هم جیمین بود
نواختن آن صدای زیبا و معجزه آسای پیانو به اتمام رسید و همه مردم شروع به دست زدن کردن ات بعد از برداشتن کسیه های مواد خوراکی اش از روی نیم کت چوبی بلند شده و به سمته جاده رفت فقط اگه یه لحظه پشته سرش را نگاه میکرد پارک جیمین رو می‌دید، اما خیر قبل از نگاه کردم سوار تاکسی شد،

شاید وقتش رسیده بود و ات تصمیمش رو گرفته بود تا به پیش عشقش بره هیچکس بجز او در خانه نبود پس بعد از گذاشتند کیسه های مواد خوراکی در آشپزخانه به طرفه اتاق رفت همان لباس سفید رو برداشت و به حموم مراجعه کرد لباس هاشو در آورد و انداخت توی سبد زیر دوش ایستاد
شامپوی خوشبوی رو به موهایش زد
خیلی زود از حموم خارج شد آن لباس سفید و کوتاه را در تنش نگاه کرد خیلی زیبا و ظریف بودند موهای نم دارش رو پشت اش رها کرد یه کرم ساده روی صورتش زد به همراه رژ قرمز رنگ صورت زیبایی داشت نیازی به آرایش نداشت از کمدش کفش های سفید رنگی که از خیلی وقت پیش خریده بود رو برداشت و پوشید کیف ساده سفیدی رو همراهش برداشت و اتاق بیرون رفت یون بیول هنوز هم نیامده بود پس وقت داشت تا بره به شرکت جیمین پس با قدم های آهسته ای از خانه خارج شد احساس شادی و سرخوشی تمام وجودش رو گرفته بود یعنی بلاخره به عشقش می‌رسید تا همین چند روز پیش ازش متنفر بود اما انگار بخشی از قلبش متعلق به اون بود ..

با استرسی سه تا پوشه آزمایش را در دستش گرفته و از بیمارستان بیرون رفت روی نیم کتی نشست رفیقش گوئون در ماشینی آمد بلافاصله ازش پیاده شد و به طرفه یون بیول اومد او با تعجب بهش چشم دوخت
یون بیول: اون ماشینو از کجا آوردی
گوئون : اینو ول کن اون آزمایش ها رو نگاه کن
یون بیول لحظه ای مکث کرد به پوشه های که در دستش بود خیره شد
یون بیول: من می‌ترسم
دیدگاه ها (۳)

( گناهکار )39 part گوئون : از چی از اینکه پدرتو ببینی یون بی...

( گناهکار ) 40 part لحظه ای خشکش زد حتا حرکتی هم نمی‌تونست ا...

( گناهکار ) 37 part توی بازارچه مواد غذایی می‌گشتند یون بیول...

( گناهکار ) 36 part باز هم سرو صداهای آن مادر و پسر در حیاط ...

( گناهکار ) ۸۱ part نگاه کوتاهی به جیمین انداخت که ریلکس مشغ...

( گناهکار ) ۱۰۲ part یون بیول عصبی روبه مادرش کرد : مامان بب...

( گناهکار ) ۸۷ part هندزفری در گوش توی پیاده رو قدم میزد ورز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط