همه را غیر تو ای کاش رها می کردم

همه را غیر تو ای کاش رها می کردم
کاش یک بار فقط کار بجا می کردم

پیش من بودی و من بودم و تو! می بایست
حق لب های تو را خوب ادا می کردم

در من انگار کسی میل به آغوشت داشت
عقل می گفت حرام است و حیا می کردم

باید از جاده ی زیبای تنت می رفتم
راه را کاش که از چاه سوا می کردم

عطرت افتاد به جانم! تو نمی دانی که
در خیالم چه گذشته ست و چه ها می کردم

دست من بود به خونخواهی عشقت بی شک
عقل را یک تنه از ریشه جدا می کردم

کاش پیچک شده بودم به تو می پیچیدم
جایش اما همه ی عمر صفا می کردم
هرچه باریدم و گفتم تو فقط خندیدی
داشتم سفره ی دل پیش تو وا می کردم!
دیدگاه ها (۲)

دلم گرفته برایت... مگر نمی دانی !چرا برای‌ دلم یک غزل نمی‌خو...

می خواهمت از قصّه ی عشقِ مسیحا بیشتراز مریم قدّیسه در انجیلِ...

زخـــم ها بسیــــار امـــا نوشــــداروها کم است دل که می گیر...

🌿 سلام مهربانمن دربامدادی ﺯﯾﺒﺎ ﯾﺎﺩتان ﻣﯽ ﮐﻨﻢ؛ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎی...

پارت.¹ویوا.تصبح با صدای گوشیم بیدار شدم آینه روبه روی تختم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط