پارت 33
#پارت_33
دیگه هیچی نگفتیم تا رسیدیم خونه ، ایتکو پیاده کردم ، اما حالم جوری نبود که پیشش باشم ، دیدنش بیشتر سر در گمم میکرد ...
- ایتکم تو برو خونه ، من یکم بیرون کار دارم زود میام
+ ارشام کجا میری ؟
- میام زود بخدا
+ زود بیایا
- باشه
ماشینو گذاشتم توی پارکینگو ، سوار موتور شدم ...
با سرعت خیلی زیادی توی جاده حرکت میکردم ... اما واسه اروم کردنم کافی نبود. نه ، نه اخه چراااا چرااا
رفتم به بالا ترین نقطه شهر ، اما انگار این شهر ازم خسته شده ، این دنیا ازم خسته شده که میخواد اینطوری بکشه بهمو ....
لجم گرف ، با خدا ، اخه چرا چرا.... شروع کردم به فریاد زدن ....
- اخه خدایا چرا ؟ هان چرا ؟ چجوری اخه چجوری دلت میاد ، اصلا من به درک ، من به جهنم ، منو دوس نداری ممو قبول ندای هیچ ... اون چی هان ؟ چرا اون باید به خاطر من ل..اشی ... چرااااا؟؟؟
- خدایا من چی کردم تو بگو ؟ چی کروم که حالا میخوای با سرطان به کشتنم بدی ؟ هان ؟ چرا تااا؟ ( گریه ) چرا تاا میام فک کنم یه ذره به منم نگا کردی یه ذره خوشبختم اینطوری میشه هان ؟
- حتما باید بهم بفهمونی بدبختم ؟ هان ؟ بابا به پیر به پیغمبر فهمیدم بخدا فهمیدم ، فهمیدم جز تو هیچ کس نی ، ول دع لعنتی دیگه چی از جونم میخوای بگوو؟؟؟ جونمو میخوای خب بیا بگیرررر بیا بگیرررر ول ایتکم چی ؟ همه زندگیم چیییی ، چرا اینطوری میکنی باهام ....
روی زمین زانو زدم ، اشکام و گریه کردنم دست خودم نبود، حالم بد خراب بود بددددد....
دیگه هیچی نگفتیم تا رسیدیم خونه ، ایتکو پیاده کردم ، اما حالم جوری نبود که پیشش باشم ، دیدنش بیشتر سر در گمم میکرد ...
- ایتکم تو برو خونه ، من یکم بیرون کار دارم زود میام
+ ارشام کجا میری ؟
- میام زود بخدا
+ زود بیایا
- باشه
ماشینو گذاشتم توی پارکینگو ، سوار موتور شدم ...
با سرعت خیلی زیادی توی جاده حرکت میکردم ... اما واسه اروم کردنم کافی نبود. نه ، نه اخه چراااا چرااا
رفتم به بالا ترین نقطه شهر ، اما انگار این شهر ازم خسته شده ، این دنیا ازم خسته شده که میخواد اینطوری بکشه بهمو ....
لجم گرف ، با خدا ، اخه چرا چرا.... شروع کردم به فریاد زدن ....
- اخه خدایا چرا ؟ هان چرا ؟ چجوری اخه چجوری دلت میاد ، اصلا من به درک ، من به جهنم ، منو دوس نداری ممو قبول ندای هیچ ... اون چی هان ؟ چرا اون باید به خاطر من ل..اشی ... چرااااا؟؟؟
- خدایا من چی کردم تو بگو ؟ چی کروم که حالا میخوای با سرطان به کشتنم بدی ؟ هان ؟ چرا تااا؟ ( گریه ) چرا تاا میام فک کنم یه ذره به منم نگا کردی یه ذره خوشبختم اینطوری میشه هان ؟
- حتما باید بهم بفهمونی بدبختم ؟ هان ؟ بابا به پیر به پیغمبر فهمیدم بخدا فهمیدم ، فهمیدم جز تو هیچ کس نی ، ول دع لعنتی دیگه چی از جونم میخوای بگوو؟؟؟ جونمو میخوای خب بیا بگیرررر بیا بگیرررر ول ایتکم چی ؟ همه زندگیم چیییی ، چرا اینطوری میکنی باهام ....
روی زمین زانو زدم ، اشکام و گریه کردنم دست خودم نبود، حالم بد خراب بود بددددد....
۴.۵k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.