عشق یعنی تو و آن لحظه ی بی روسری اترقص گیسوی به هم ریخته و دلبری اتعشق یعنی که تو از دور به من زل بزنیبا تن خسته ی خود روی تنم پل بزنیعشق یعنی که کمر روی کمر تاب دهیغنچه ی خشک لبم را تو فقط آب دهی