تک پارتی لینو
تک پارتی لینو
(وقتی که از مدرسه بیرونت کردن و...)
#درخواستی
با گریه شدید داشتم به سمت خونه ی کوچیک و قدیمیم بر میگشتم،از مدرسه بیرونم کرده بودن خب به هر حال من یه دانش آموزی بودم که با بورسیه درس میخوندم و اگه کمی درسم بد می بود اونا اخراجم میکردن که دقیقا هیمن کارو کرده بودن
*ویو لینو*
داشتم توی راهروی مدرسه راه میرفتم که یهو دیدم ا.ت با گریه و باسرعت از دفتر مدیر خارج شد و به سمت بیرون مدرسه دوید منم سریع با دیدن این صحنه نگران شدم و پشت سرش دویدم و بلند اسمشو صدا میکردم تا دست از دویدن برداره
_ا.تتتتت وایساااا
بعد از ۱۰ دقیقه دویدن نتونستم بهش برسم و نفس کم آورده بودم پس وایسادم نفس نفس میزدم ،دوتا دستام روی زانو هام گذاشتم و گوشیمو در آوردم و بهش بالای ۲۰ بار زنگ زدم ولی جوابمو نمیداد، کم کم داشتم از شدت نگرانی دیوونه میشدم نمیدونستم خونش کجاست و کجا باید دنبالش بگردم ، من بعد از اون روز دیگه ا.تو ندیدم و همین باعث شد افسردگی شدیدی بگیرم
*چند سال بعد*
من هنوز افسردگی داشتم و بسختی داشتم با اعضاب وجدان اون روز که کاش زود تر میدویدم و به ا.ت میرسیدم دست و پنجه نرم میکردم، مامانم برام از بهترین تراپیست کره وقت مشاوره گرفته بود ، حاضر شدم و به سمت مطب تراپست حرکت کردم بعد از نیم ساعت به مطب رسیدم و توی اتاق انتظار منتظر بودم تا نوبتم بشه و برم داخل،
*بعد از ۱۰ مین*
بالاخره نوبتم شد و رفتم داخل، اما با نگاه کردن توی صورت تراپیست اشک توی چشمام جمع شد و با شک بهش خیره بودم که اونم سرشو بالا آورد و به من نگاه کرد و اونم دقیقا توی چشماش اشک جمع شد و با شوک بهم خیره شد
_ا-ا.ت
+ل_لینو
سریع رفتم سمت میزش و جسمشو محکم توی بغلم گرفتم که اونم متقابلا محکم بغلم کرد ، اشکام روی گونه هام جاری شد
_منو ببخش ا.ت منو ببخش که نتوانستم پیدات کنم و توی شرایط سخت کنارت باشم
+لینو اشکالی نداره ، این منم که بابت بی دلیل ول کردنت باید ازت عذرخواهی کنم
_عزیزم اشکالی نداره من درکت میکنم، میشه لطفا دیگه تنهام نذاری و تا ابد پیشم بمونی *با بغض*
+قول میدم که تا ابد پیشت میمونم
ا.تو کمی از خودم فاصله دادم و توی چشمای مظلوم و اشکیش نگاه کردم و بعد لباشو بین لبام گرفتم و دقیقا مثل یک انسان تشنه لباشو بوسیدم که اونم دستاشو روی گونه هامو گذاشت و باهام همراهی کرد، بعد از اون روز منو ا.ت باهم ازدواج کردیم و از طرف داشنگاهی که جزو مجتمع مدرسه ی قبلی مون بود چند بار به ا.ت پپیشنهاد دادن که بگرده و اون همه ی درخواست هارو رد ، طبق قولی که بهم دادیم تا ابد کنار هم خوشحال زندگی کردیم
لایک نمیکنی گوگولی؟
(وقتی که از مدرسه بیرونت کردن و...)
#درخواستی
با گریه شدید داشتم به سمت خونه ی کوچیک و قدیمیم بر میگشتم،از مدرسه بیرونم کرده بودن خب به هر حال من یه دانش آموزی بودم که با بورسیه درس میخوندم و اگه کمی درسم بد می بود اونا اخراجم میکردن که دقیقا هیمن کارو کرده بودن
*ویو لینو*
داشتم توی راهروی مدرسه راه میرفتم که یهو دیدم ا.ت با گریه و باسرعت از دفتر مدیر خارج شد و به سمت بیرون مدرسه دوید منم سریع با دیدن این صحنه نگران شدم و پشت سرش دویدم و بلند اسمشو صدا میکردم تا دست از دویدن برداره
_ا.تتتتت وایساااا
بعد از ۱۰ دقیقه دویدن نتونستم بهش برسم و نفس کم آورده بودم پس وایسادم نفس نفس میزدم ،دوتا دستام روی زانو هام گذاشتم و گوشیمو در آوردم و بهش بالای ۲۰ بار زنگ زدم ولی جوابمو نمیداد، کم کم داشتم از شدت نگرانی دیوونه میشدم نمیدونستم خونش کجاست و کجا باید دنبالش بگردم ، من بعد از اون روز دیگه ا.تو ندیدم و همین باعث شد افسردگی شدیدی بگیرم
*چند سال بعد*
من هنوز افسردگی داشتم و بسختی داشتم با اعضاب وجدان اون روز که کاش زود تر میدویدم و به ا.ت میرسیدم دست و پنجه نرم میکردم، مامانم برام از بهترین تراپیست کره وقت مشاوره گرفته بود ، حاضر شدم و به سمت مطب تراپست حرکت کردم بعد از نیم ساعت به مطب رسیدم و توی اتاق انتظار منتظر بودم تا نوبتم بشه و برم داخل،
*بعد از ۱۰ مین*
بالاخره نوبتم شد و رفتم داخل، اما با نگاه کردن توی صورت تراپیست اشک توی چشمام جمع شد و با شک بهش خیره بودم که اونم سرشو بالا آورد و به من نگاه کرد و اونم دقیقا توی چشماش اشک جمع شد و با شوک بهم خیره شد
_ا-ا.ت
+ل_لینو
سریع رفتم سمت میزش و جسمشو محکم توی بغلم گرفتم که اونم متقابلا محکم بغلم کرد ، اشکام روی گونه هام جاری شد
_منو ببخش ا.ت منو ببخش که نتوانستم پیدات کنم و توی شرایط سخت کنارت باشم
+لینو اشکالی نداره ، این منم که بابت بی دلیل ول کردنت باید ازت عذرخواهی کنم
_عزیزم اشکالی نداره من درکت میکنم، میشه لطفا دیگه تنهام نذاری و تا ابد پیشم بمونی *با بغض*
+قول میدم که تا ابد پیشت میمونم
ا.تو کمی از خودم فاصله دادم و توی چشمای مظلوم و اشکیش نگاه کردم و بعد لباشو بین لبام گرفتم و دقیقا مثل یک انسان تشنه لباشو بوسیدم که اونم دستاشو روی گونه هامو گذاشت و باهام همراهی کرد، بعد از اون روز منو ا.ت باهم ازدواج کردیم و از طرف داشنگاهی که جزو مجتمع مدرسه ی قبلی مون بود چند بار به ا.ت پپیشنهاد دادن که بگرده و اون همه ی درخواست هارو رد ، طبق قولی که بهم دادیم تا ابد کنار هم خوشحال زندگی کردیم
لایک نمیکنی گوگولی؟
- ۸.۹k
- ۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط