fake kook
fake kook
part²³
ا/ت: لینا خانم یونا یه چیزایی نیاز داره باید برم براش بگیرم مشکلی نیست برم
یونا: نه عزیزم برو
ا/ت: خیلی ممنون
یونا: خدافظ خاله
لینا: خدافظ قشنگم
رفتیم بیرون
کوک: بیاین دنبالم
تو ماشین بودیم
ا/ت: کجا میخوایم بریم
کوک: هرجا تو بگی
ا/ت: من نمیدونم
کوک: بریم چیزی بخوریم یا نه؟
ا/ت: نه من کرسنم نیست
کوک: منم گرسنم نیست خب میریم یه جا میشینیم
یونا: من گشنمه اجی
کوک: پس فهمیدیم باید کجا بریم
ا/ت: 😞🫢🫣
کوک: خجالت نکش حالا کجا بریم
گل دختر
یونا: من بستنی میخوام
کوک: باشه عزیزم وایسا الان میرم برات میخرم
جونگکوک رفت
ا/ت: یونا پررو نباش چرا گفتی بستنی میخوام دیگه نگیا فهمیدی
یونا: باشه
کوک: بیا گلم اینم بستنی
یونا: مرسی عمو
کوک: نوش جان
یونا: عمو ببخشید
کوک: چرا؟ ببخشید؟
یونا: که بهت گفتم برام بستنی بخری
کوک: ا/ت بهش چی گفتی؟؟
ا/ت: خب...
کوک: اصلا ولش کن امروز یونا هرجا گفت میریم
یونا: بریم شهر بازی
کوک: باشه
یونا: اخجون
ا/ت: چرا اینجوری میکنی
کوک: من عاشق خوشحالی بچه هام
دلم نمیخواد هیچی تو دلشون بمونه
ا/ت: ولی اینجوری خیلی پرتوقه میشن
کوک: نه خودشون بزرگ بشن میفهمن
ا/ت: بچه خودتو اینجوری بزرگ کن
کوک: خب بچه من مامانش تویی
ا/ت: من نیستم چون فک نکنم من اینروزا هم به زور با توهم
کوک: یعنی داری من و تحمل میکنی
ا/ت: منظورم این نبود گفتم مامانت موافقت نمیکنه چون تک پسری
یونا: عمو تو خواهر یا برادر نداری؟
کوک: نه عزیزم ندارم
#فیک
#سناریو
part²³
ا/ت: لینا خانم یونا یه چیزایی نیاز داره باید برم براش بگیرم مشکلی نیست برم
یونا: نه عزیزم برو
ا/ت: خیلی ممنون
یونا: خدافظ خاله
لینا: خدافظ قشنگم
رفتیم بیرون
کوک: بیاین دنبالم
تو ماشین بودیم
ا/ت: کجا میخوایم بریم
کوک: هرجا تو بگی
ا/ت: من نمیدونم
کوک: بریم چیزی بخوریم یا نه؟
ا/ت: نه من کرسنم نیست
کوک: منم گرسنم نیست خب میریم یه جا میشینیم
یونا: من گشنمه اجی
کوک: پس فهمیدیم باید کجا بریم
ا/ت: 😞🫢🫣
کوک: خجالت نکش حالا کجا بریم
گل دختر
یونا: من بستنی میخوام
کوک: باشه عزیزم وایسا الان میرم برات میخرم
جونگکوک رفت
ا/ت: یونا پررو نباش چرا گفتی بستنی میخوام دیگه نگیا فهمیدی
یونا: باشه
کوک: بیا گلم اینم بستنی
یونا: مرسی عمو
کوک: نوش جان
یونا: عمو ببخشید
کوک: چرا؟ ببخشید؟
یونا: که بهت گفتم برام بستنی بخری
کوک: ا/ت بهش چی گفتی؟؟
ا/ت: خب...
کوک: اصلا ولش کن امروز یونا هرجا گفت میریم
یونا: بریم شهر بازی
کوک: باشه
یونا: اخجون
ا/ت: چرا اینجوری میکنی
کوک: من عاشق خوشحالی بچه هام
دلم نمیخواد هیچی تو دلشون بمونه
ا/ت: ولی اینجوری خیلی پرتوقه میشن
کوک: نه خودشون بزرگ بشن میفهمن
ا/ت: بچه خودتو اینجوری بزرگ کن
کوک: خب بچه من مامانش تویی
ا/ت: من نیستم چون فک نکنم من اینروزا هم به زور با توهم
کوک: یعنی داری من و تحمل میکنی
ا/ت: منظورم این نبود گفتم مامانت موافقت نمیکنه چون تک پسری
یونا: عمو تو خواهر یا برادر نداری؟
کوک: نه عزیزم ندارم
#فیک
#سناریو
۲۲.۴k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.