فیک کوک عشق سر سخت من
فیک کوک عشق سر سخت من
( پارت۶)
از زبان ات
گوشیو قطع کردم همه اومده بودن اما جونگ کوک زیر لوستر ایستاده بود و با میکروفن جیمین رو اذیت میکرد نگاه به لوستر کردم که به یه پیچ وصل واونم داره در میره بلند داد زم جونگ کوک دویدم وبغلش کردم باهم قل خوردیم لوستر افتادو شکست من پخش زمین شدم جونگ کوک افتاد روی من که بچه ها اومدن ما دوتا رو ازهم جدا کردن بعد جیمین بلندم کرد گفت ات حالت خوبه به جونگ کوک گفت تو چی دست جونگ کوک زخمی شده بود جونگ کوک گفت من خوبم باهم رفتیم نشستیم جیمین گفت ات تو از کجا فهمیدی لوستر لق ماجرا رو بهشون گفتم جیا گفت کوک اگه ات یه خورده دیر کرده بود الان نمیدونیم تو چه وضعی بودی رفتم اتاقم تولد جیا شروع نشده بهم ریخت داشتم به دورو ور نگاه میکردم حوصلم سررفته بود دلم برای خونه تنگ شده
بود توی فکر بودم خوابم برد
ساعت۵صبح
از خواب بیدار شدم فکرم مشغول کوک بود چرا
وسط قهه قهه خندش حرف از نامزدش میشه
ناراحت میشه
از زبان کوک
درحال ورزش کردن به اتفاق های دیشب فکر میکردم باید از ات تشکر کنم هنوزم نتونستم اون لوستررو
حذف کنم
از زبان ات
از دور داشتم به کوک نگاه میکردم چرا انقدر فشرده
زندگی میکنه نشستم روی تخت نشسته خوابم برد ساعت ۷ صبح
بیدار شدم وای بدنم خشک شده چقدر
درد میکنه بلند شدم حاضر شدم رفتم سرکار داشتم
طراحی میکردم در زده شد منشیم گفت اقای جونگ
کوک میخوان شماروببین ولی وقت قبلی ندارن گفتم
بیاد تو دوباره مشغول شدم بعد چند دقیقه جونگ
کوک اومد داخل بهش دست دادم نشست گفت
چطوری تعجب کردم گفتم خوبم چطور گفت ات
ممنون بابت دیروز گفتم خواهش میکنم هرکدوم از
دوستام میبود همین کارو میکردم گفت ات چرا سرد
رفتار میکنی گفتم جونگ کوک حالاکه میخوای
بدونی از نظر من تومشکوکی واینو خیلی زود مفهمم
( پارت۶)
از زبان ات
گوشیو قطع کردم همه اومده بودن اما جونگ کوک زیر لوستر ایستاده بود و با میکروفن جیمین رو اذیت میکرد نگاه به لوستر کردم که به یه پیچ وصل واونم داره در میره بلند داد زم جونگ کوک دویدم وبغلش کردم باهم قل خوردیم لوستر افتادو شکست من پخش زمین شدم جونگ کوک افتاد روی من که بچه ها اومدن ما دوتا رو ازهم جدا کردن بعد جیمین بلندم کرد گفت ات حالت خوبه به جونگ کوک گفت تو چی دست جونگ کوک زخمی شده بود جونگ کوک گفت من خوبم باهم رفتیم نشستیم جیمین گفت ات تو از کجا فهمیدی لوستر لق ماجرا رو بهشون گفتم جیا گفت کوک اگه ات یه خورده دیر کرده بود الان نمیدونیم تو چه وضعی بودی رفتم اتاقم تولد جیا شروع نشده بهم ریخت داشتم به دورو ور نگاه میکردم حوصلم سررفته بود دلم برای خونه تنگ شده
بود توی فکر بودم خوابم برد
ساعت۵صبح
از خواب بیدار شدم فکرم مشغول کوک بود چرا
وسط قهه قهه خندش حرف از نامزدش میشه
ناراحت میشه
از زبان کوک
درحال ورزش کردن به اتفاق های دیشب فکر میکردم باید از ات تشکر کنم هنوزم نتونستم اون لوستررو
حذف کنم
از زبان ات
از دور داشتم به کوک نگاه میکردم چرا انقدر فشرده
زندگی میکنه نشستم روی تخت نشسته خوابم برد ساعت ۷ صبح
بیدار شدم وای بدنم خشک شده چقدر
درد میکنه بلند شدم حاضر شدم رفتم سرکار داشتم
طراحی میکردم در زده شد منشیم گفت اقای جونگ
کوک میخوان شماروببین ولی وقت قبلی ندارن گفتم
بیاد تو دوباره مشغول شدم بعد چند دقیقه جونگ
کوک اومد داخل بهش دست دادم نشست گفت
چطوری تعجب کردم گفتم خوبم چطور گفت ات
ممنون بابت دیروز گفتم خواهش میکنم هرکدوم از
دوستام میبود همین کارو میکردم گفت ات چرا سرد
رفتار میکنی گفتم جونگ کوک حالاکه میخوای
بدونی از نظر من تومشکوکی واینو خیلی زود مفهمم
۸.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.