چند پارتی

★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 13
جونگکوک به سمت بار میره
سومین تو بار بود
جونگکوک که رسید داشت دنبال سومین میگشت
یهو به یه دختر خورد 👇🏻
سومین: اوه خیلی ببخشی..-
جونگکوک: اشکال..-
وقتی همو میدیدن سکوت کردن و چشم تو چشم شدن سومین با تعجب گفت 👇🏻
سومین: تووو!
جونگکوک: ببین اونطور که فکر میکنی نیس
سومین: چرا باز اومدی سمتم ها مگه بت نگفتم ما از هم جدا شیدم! (یقشو گرفت)
جونگکوک کمرشو محکم گرفت
بهش خیره شد
سومین میدونست قضیه داره بدتر میشه اروم یقشو ول کرد ولی جونگکوک نه
سومین: لطفا ولم کن
جونگکوک: هیسشو خانوم خانوما
سومین داشت عصبی میشد اما جلو خودشو گرفت
د.ن: هی سومین بیا اینجا
سومین: اومدم
(د.ن به معنیه دوسته صمیمیه سومینه😁)
فلیکس: داداش ناراحت نشیا ولیخب سومین حق داره ازت ناراحت باشه
جونگکوک: راست میگی.. همچی تقصیر من بود..
جین: بیاید بریم فردا یه کار دیگه میکنیم تا باهم رابطتون خوب شه
فلیکس: خیلخب جونگکوک بیا بریم
برقا رفت و یه پسری میخاست با کاتر گردن سومینو زخمی کنه جونگکوک که اونو دید بدو بدو رفت سمت سومین و جلوی اون پسرو گرفتو حسابی کتکش زد
سومین: جونگکوک اروم بگیر
جونگکوک: ببینم تو حالت خوبه جاییت که زخمی نشد؟!
سومین: من خوبم
جونگکوک دست سومینو گرفت و بردش خونه
سومین: وایسا ببینم ادرس خونه منو از کجا بلدی😑؟
جونگکوک: زود قضاوت میکنیا از دوستت خواستم خانوم
سومین: خیلخب بابا
سومین رفت داخل و کم کم داشت حالش بهم میخورد
سومین: میتونی بری
جونگکوک درو قفل کرد
جونگکوک: جایی نمیرم اینجا مراقب تو میمونم
سومین: خیلی لجبازی
جونگکوک پوزخندی زد
سومین رفت تو اتاقش و لباس عوض کردو گرفت خوابید
جونگکوک توی هال بود و رفت ببینه سومین خوابه
رفت تو اتاقش همونجا کنارش خوابید
خواب سومین خیلی عمیق بود جونگکوک انقدری دلش براش تنگ شده بود نتونست ازش جدا خوابه
توی خواب لبشو بوسید
جونگکوک: واقعا معذرت میخوام سومین..
خوابش برد

★اینم پارت جدید ببخشید خیلی دیر گذاشتم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس