در روزه ازدواج جدید }
در روزه ازدواج جدید }
پارت 12
ات : چون بهم میگفتین دختره مافیا هستم
جیمین با ناراحتی به ات نگاه میکرد و گفت
جیمین: به منم اینجور میگفتن اما بعدش با تهیونگ آشنا شدم میدونی همیه زندگیم خانوادم هستن و خیلی دوسشون دارم
ات با این حرفه جیمین خندیی کرد و خوشهال شد یعنی این همون پسر بود که برایه شنیدن صدای اش به آسمون میرفت و الان داره باهاش راجبه خانواده اش حرف میزنه
و الان داره باهاش راجبه خانوذه اش حرف میزنه این باعث خوشهالی اش شد
ات : منم خانوادم زندگیه خیلی دوسشون دارم مخصوصا بابام اون دنیامه
جیمین : خواهر یا برادر داری ؟
ات : اوهمم دارم یه داداش دارم هوسوک خیلی دوسش دارم تو چی داداش یا آبجی داری
جیمین : اره یه داداش دارم هم سمته تو هستش جونکوک و خواهرم 4 سالشه
ات با خوشهالی گفت
ات : چی چهار این که خیلی کوچیکه کاش ببینمش
جیمین : یه روز بیا خونم با خواهرم آشنا شو خیلی دختره شیرینیه من بدونه اون زندگی نمیکنم
ات : آره درسته معلومه تونم دوست دارم ؟
جیمین که غرق در صحت هایش بود و با خوشهالی گفت
جیمین: آره خیلی جونکوک ده سالی میشه که رفته خارج از شهر اونجا درس میخونه
ات : حتما خیلی دلتنگش هستی
جیمین با ناراحتی سر اش رو تکون داد
جیمین : خیلی ممنونم
ات با کنجکاوی گفت
ات : برایه چی تشکر میکنی
جیمین : هیچ وقت با هیچ کس اینحوری حرف نزده بودم
ات : واقعا
جیمین : اوهم
ات : می تونم سرمو بزارم رویه شونه تو
جیمین : حتما
ات سرش رو گشذات رویه شونه جیمین و هر دو خیره به دریا بودن بعد از چند دقیقه ات خواب اش برده جیمین متوجه خواب ات شد بود و براید استایل بغلش کرد و سمته بغیه رفت
جین و تهیونگ وقتی جیمین رو دیدی زود اومدن سمته شون
جین : هالش خوبه ؟
جیمین: آره خوبه فقد خوابه
تهیونگ : واقعا یعنی کارم اشتباه بود
جین چشم غوری به حرفه تهیونگ رفت جیمین با اون صدایه نرم و ملایم اش گفت
جیمین : کجا ببرمش
جین نو فکر فروع رفته و گفت
جین : تو کاروان که یه تخت داره تو چادر دخترا هم چند تا رویه یه توشک خوابن تویه چادر پسرا یه داشم خالیه اونجا ببرش الان دیر وقته فردا براش توشک آماده میکنم
جیمین سری تکون داد و سکته چادر پسرا رفت
کناره توشک جیمین توشک خالی بود ات رو رویه همون تشک گذاشت و پتو رو رویش کشید و سمته تشک خود اش قدم برداشت و روش دراز کشید مردمک چشم هایش به سکته صورت ات چرخید اون دختر خیلی کیوت بود و در اینهال لجباز و شیطون
پارت 12
ات : چون بهم میگفتین دختره مافیا هستم
جیمین با ناراحتی به ات نگاه میکرد و گفت
جیمین: به منم اینجور میگفتن اما بعدش با تهیونگ آشنا شدم میدونی همیه زندگیم خانوادم هستن و خیلی دوسشون دارم
ات با این حرفه جیمین خندیی کرد و خوشهال شد یعنی این همون پسر بود که برایه شنیدن صدای اش به آسمون میرفت و الان داره باهاش راجبه خانواده اش حرف میزنه
و الان داره باهاش راجبه خانوذه اش حرف میزنه این باعث خوشهالی اش شد
ات : منم خانوادم زندگیه خیلی دوسشون دارم مخصوصا بابام اون دنیامه
جیمین : خواهر یا برادر داری ؟
ات : اوهمم دارم یه داداش دارم هوسوک خیلی دوسش دارم تو چی داداش یا آبجی داری
جیمین : اره یه داداش دارم هم سمته تو هستش جونکوک و خواهرم 4 سالشه
ات با خوشهالی گفت
ات : چی چهار این که خیلی کوچیکه کاش ببینمش
جیمین : یه روز بیا خونم با خواهرم آشنا شو خیلی دختره شیرینیه من بدونه اون زندگی نمیکنم
ات : آره درسته معلومه تونم دوست دارم ؟
جیمین که غرق در صحت هایش بود و با خوشهالی گفت
جیمین: آره خیلی جونکوک ده سالی میشه که رفته خارج از شهر اونجا درس میخونه
ات : حتما خیلی دلتنگش هستی
جیمین با ناراحتی سر اش رو تکون داد
جیمین : خیلی ممنونم
ات با کنجکاوی گفت
ات : برایه چی تشکر میکنی
جیمین : هیچ وقت با هیچ کس اینحوری حرف نزده بودم
ات : واقعا
جیمین : اوهم
ات : می تونم سرمو بزارم رویه شونه تو
جیمین : حتما
ات سرش رو گشذات رویه شونه جیمین و هر دو خیره به دریا بودن بعد از چند دقیقه ات خواب اش برده جیمین متوجه خواب ات شد بود و براید استایل بغلش کرد و سمته بغیه رفت
جین و تهیونگ وقتی جیمین رو دیدی زود اومدن سمته شون
جین : هالش خوبه ؟
جیمین: آره خوبه فقد خوابه
تهیونگ : واقعا یعنی کارم اشتباه بود
جین چشم غوری به حرفه تهیونگ رفت جیمین با اون صدایه نرم و ملایم اش گفت
جیمین : کجا ببرمش
جین نو فکر فروع رفته و گفت
جین : تو کاروان که یه تخت داره تو چادر دخترا هم چند تا رویه یه توشک خوابن تویه چادر پسرا یه داشم خالیه اونجا ببرش الان دیر وقته فردا براش توشک آماده میکنم
جیمین سری تکون داد و سکته چادر پسرا رفت
کناره توشک جیمین توشک خالی بود ات رو رویه همون تشک گذاشت و پتو رو رویش کشید و سمته تشک خود اش قدم برداشت و روش دراز کشید مردمک چشم هایش به سکته صورت ات چرخید اون دختر خیلی کیوت بود و در اینهال لجباز و شیطون
۹.۱k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.