فیک کوووک
فیک کوووک
ویو ات
با بی حوصلگی تمام بیدار شدم رفتم اون نر خرم بیدار کردم(جیهون رو میگه)
ات:هی تو با ام بیدار شو رومخ یااااا بیدار شوووو(عربده)
جیهون:چه مرگته چرا داد میزنی(عربده تر)
ات:ولی خوبه تو اصلا داد نمیزنی پاشو گمشو صبحونه
جیهون:اوکی برو اومدم
ات:اوکی
رفتم پایین اجوما صبحونه حاضر کرده بود(یادم رفت بگم پیش ات و جیهون یه اجومایی هست که هواسش به این دوتا باشه و کاراشون رو بکنه)
ات:اجومااااا مرسییی
اجوما:بشین دخترم بشین بخور
ات:چشم
بعد تموم کردن صبحونه رفتم مدرسه جدید جیهون گفت میخواد با دوستاش بیاد نمیدونم این کی وقت کرد دوست جدید پیدا کنه شایدم منظورش اون پسره کانگ جوعه نمیدونم
20 دقیقه بعد
بلاخره رسیدم هورا دم مدرسه 7 تا پسر واستاده بودن داشتم حرف میزدن و میخندیدن انگار منتظر کسی بودن تا منو دیدن اومدن سمتم من تند تند رفتم تو مدرسه و رفتم سمت دفتر معلم که باهم بریم کلاسمو نشونم بده
رفتیم سر کلاس شت تو کلاسی که من بودم همون هفتام بودن و یه صندلی خالی بود که پشتیش اون پسره که کلی تتو داشت بود(منظورش کوکه)
ات:سلام من کانگ ات هستم و همین
معلم:مرسی ات جان بشین
ات:چشم
نشستم دور و برمو نگاه کردم فهمیدم داداشم تو این کلاس نی شت
کوک:خوش اومدی سوژه جدید
ات:منظورت از سوژه جدید چیه
کوک:هیچی(تمسخر امیز)
زنگ خورد رفتم حیاط که انا اومدن بالاسرم
کوک:های چطوری کیمچی
ات:کیمچی؟؟
کوک:اره کیمچی
ات:من اسم دارم اسمم ات عه
کوک:هه
یهو یه پاکت شیر ریخت رو سرم
نمیخواستم گریه کنم اما بغض کرده بودم میدونستم اگه حرفی بزنم بغضم میشکنه برای همین همین طوری نگاش کردم
کوک:اوه اوه اوه کیمچی میخواد گریه کنه😂😂
ات:عوضی
کوک:چی گفتی جرعت داری تکرار کن
تهیونگ:دادا برای امروز بسه
زنگ خونه
ات ویو
داشتم میرفتم خونه رسیدم درو باز کردم پریدم بغل اجوما یه دل سیر گریه کردم اجوما یه خوبی که داشت هیچ وقت نمی پرسید چته
گریه هام تموم شد از اجوما تشکر کردم و رفتم اتاقم خوابیدم
___________________01√2_____________
پایان پارت بعد برای فردا 🙃
ویو ات
با بی حوصلگی تمام بیدار شدم رفتم اون نر خرم بیدار کردم(جیهون رو میگه)
ات:هی تو با ام بیدار شو رومخ یااااا بیدار شوووو(عربده)
جیهون:چه مرگته چرا داد میزنی(عربده تر)
ات:ولی خوبه تو اصلا داد نمیزنی پاشو گمشو صبحونه
جیهون:اوکی برو اومدم
ات:اوکی
رفتم پایین اجوما صبحونه حاضر کرده بود(یادم رفت بگم پیش ات و جیهون یه اجومایی هست که هواسش به این دوتا باشه و کاراشون رو بکنه)
ات:اجومااااا مرسییی
اجوما:بشین دخترم بشین بخور
ات:چشم
بعد تموم کردن صبحونه رفتم مدرسه جدید جیهون گفت میخواد با دوستاش بیاد نمیدونم این کی وقت کرد دوست جدید پیدا کنه شایدم منظورش اون پسره کانگ جوعه نمیدونم
20 دقیقه بعد
بلاخره رسیدم هورا دم مدرسه 7 تا پسر واستاده بودن داشتم حرف میزدن و میخندیدن انگار منتظر کسی بودن تا منو دیدن اومدن سمتم من تند تند رفتم تو مدرسه و رفتم سمت دفتر معلم که باهم بریم کلاسمو نشونم بده
رفتیم سر کلاس شت تو کلاسی که من بودم همون هفتام بودن و یه صندلی خالی بود که پشتیش اون پسره که کلی تتو داشت بود(منظورش کوکه)
ات:سلام من کانگ ات هستم و همین
معلم:مرسی ات جان بشین
ات:چشم
نشستم دور و برمو نگاه کردم فهمیدم داداشم تو این کلاس نی شت
کوک:خوش اومدی سوژه جدید
ات:منظورت از سوژه جدید چیه
کوک:هیچی(تمسخر امیز)
زنگ خورد رفتم حیاط که انا اومدن بالاسرم
کوک:های چطوری کیمچی
ات:کیمچی؟؟
کوک:اره کیمچی
ات:من اسم دارم اسمم ات عه
کوک:هه
یهو یه پاکت شیر ریخت رو سرم
نمیخواستم گریه کنم اما بغض کرده بودم میدونستم اگه حرفی بزنم بغضم میشکنه برای همین همین طوری نگاش کردم
کوک:اوه اوه اوه کیمچی میخواد گریه کنه😂😂
ات:عوضی
کوک:چی گفتی جرعت داری تکرار کن
تهیونگ:دادا برای امروز بسه
زنگ خونه
ات ویو
داشتم میرفتم خونه رسیدم درو باز کردم پریدم بغل اجوما یه دل سیر گریه کردم اجوما یه خوبی که داشت هیچ وقت نمی پرسید چته
گریه هام تموم شد از اجوما تشکر کردم و رفتم اتاقم خوابیدم
___________________01√2_____________
پایان پارت بعد برای فردا 🙃
۴.۹k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.