(بهم اعتماد کن) پارت ۱۶
(بهم اعتماد کن) پارت ۱۶
ویو ا/ت : از پشت در اومدم کنار و رفتم لب در خونه جونگ کوک و زنگ در رو زدم
*دینگ دینگ
*م کوک در رو باز میکنه
م کوک : سلام ..دختر خونه جلویی هستی دوست جونگ کوک درسته
ات : او بله
م کوک : بیا تو دخترم
کوک : مامان کیه؟
ات : نه ممنونم فقط میخام یچی به جونگ کوک بگم
م کوک : او باشه الان صداش میزنم
جونگ کوکککککک بیا ات کارت داره
کوک : ات؟
م کوک : من میرم دخترم
کوک : ات مشکلی پیش اومده
ات : جونگ کوک من دارم میرم
کوک : چیی؟
الان؟
ات : *یه نگاه به چمدونش میندازه
اوهوم
کوک : اما من تنها میشم
ات : هر روز همو تو مدرسه میبینیم بعدم سرکار .....
سعی میکنم بیشتر بیام پیشت
کوک : ...
ات : یا لدفن اینجوری نکن دیگه واقعن نمیتونستم بیشتر اونجا باشم الانم میرم فقط خاستم در جریان باشی
کوک : اوهوم ...خودم میبرمت
ات : باشه
کوک : صبر کن یه لباس بیرونی بپوشم
*م کوک روبه کوک
م کوک : این دوست صمیمیته؟
کوک : آره
م کوک : دختر خوشگلیه اما من ناخواسته یکمی از حرفاشو شنیدم
کوک : مامانن :|
م کوک : خو گفتم ناخواسته
میگم.......تو که نمیخایی
کوک :اره منم میخام برم پیشش
م کوک : اما کوککک
کوک : مامان خودت شنیدی از حرفاش رو که
م کوک : آره اما
کوک : الان نمیرم ولی یه دو سه روز دیگه منم میرم پیشش
م کوک : هوفففف من با توعه لجباز چیکار کنم
کوک : دیگه میرم بیرون
.....
ات : اوه ببخشید برات زحمت شد
کوک : ات؟
منما کوک چرا معذبی
ات : عا نه
کوک : باشه بیا بریم
باید بری خابگاه مدرسه
ات : اوهوم ...با چی میریم
کوک : ماشین بابام
ات : بلدی سوار شی
کوک : عه وا من؟ من بلد نباشم بیا، بیا سوار شو
ات : اووو
کوک : خوب دیگه براش نگران نباش باشه
ات : اوهوم ....
ویو ا/ت : از پشت در اومدم کنار و رفتم لب در خونه جونگ کوک و زنگ در رو زدم
*دینگ دینگ
*م کوک در رو باز میکنه
م کوک : سلام ..دختر خونه جلویی هستی دوست جونگ کوک درسته
ات : او بله
م کوک : بیا تو دخترم
کوک : مامان کیه؟
ات : نه ممنونم فقط میخام یچی به جونگ کوک بگم
م کوک : او باشه الان صداش میزنم
جونگ کوکککککک بیا ات کارت داره
کوک : ات؟
م کوک : من میرم دخترم
کوک : ات مشکلی پیش اومده
ات : جونگ کوک من دارم میرم
کوک : چیی؟
الان؟
ات : *یه نگاه به چمدونش میندازه
اوهوم
کوک : اما من تنها میشم
ات : هر روز همو تو مدرسه میبینیم بعدم سرکار .....
سعی میکنم بیشتر بیام پیشت
کوک : ...
ات : یا لدفن اینجوری نکن دیگه واقعن نمیتونستم بیشتر اونجا باشم الانم میرم فقط خاستم در جریان باشی
کوک : اوهوم ...خودم میبرمت
ات : باشه
کوک : صبر کن یه لباس بیرونی بپوشم
*م کوک روبه کوک
م کوک : این دوست صمیمیته؟
کوک : آره
م کوک : دختر خوشگلیه اما من ناخواسته یکمی از حرفاشو شنیدم
کوک : مامانن :|
م کوک : خو گفتم ناخواسته
میگم.......تو که نمیخایی
کوک :اره منم میخام برم پیشش
م کوک : اما کوککک
کوک : مامان خودت شنیدی از حرفاش رو که
م کوک : آره اما
کوک : الان نمیرم ولی یه دو سه روز دیگه منم میرم پیشش
م کوک : هوفففف من با توعه لجباز چیکار کنم
کوک : دیگه میرم بیرون
.....
ات : اوه ببخشید برات زحمت شد
کوک : ات؟
منما کوک چرا معذبی
ات : عا نه
کوک : باشه بیا بریم
باید بری خابگاه مدرسه
ات : اوهوم ...با چی میریم
کوک : ماشین بابام
ات : بلدی سوار شی
کوک : عه وا من؟ من بلد نباشم بیا، بیا سوار شو
ات : اووو
کوک : خوب دیگه براش نگران نباش باشه
ات : اوهوم ....
۴۵.۲k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.