پارت۹
از زبان ا/ت
بعد از بوسمون رفتیم بیرون از اتاق اونا اعضا نشسته بودن.
نامجون:(خب چی شد)
من و تهیونگ با لبخند بهش جواب دادیم:(حَله)
که همه اعضا خوشحال شدن و داشتیم میرفتیم سمت خونه تو ماشین بودیم که گفتم:(میگم منو همین جا پیاده کنین برم سمت خونم دوستم تنهاست)_تهیونگ:(خب چرا پیادت کنیم،میرسونیمت.)_ا/ت:(...م.ممنون)
منو به خونه رسوندن.
ا/ت:(برگشتم دایانا؟)
دایانا انگار که خونه نبود. همه جارو گشتم نبود.
ا/ت:(دایانا فکرشو نکن که منو بترسونی)
باز صدایی نیومد. به گوشیش زنگ زدم . گوشیش خونه بود رفتم جایی که گوشیش زنگ میخورد ولی....گوشیش شکسته رو زمین بود و قطره های خونی تا زیرزمین خونه بود یعنی چه اتفاقی افتاده یه چاقو برداشتم و با ترس تو زیر زمین رفتم پایین تر رفتم که صدای ناله دایانا رو شنیدم . این بار تند تر رفتم که دایانا رو اونجا با بدن خونی دیدم بدو رفتم سمتش
ا/ت:(دایانااا حرف بزن!چه بلایی سرت اومده)
دایانا:(اینو از من میپرسی...اینو از برادرت بپرس)
ا/ت:(برادرم اون از کجا اومد اون تو کره نیست...حالا ولش کن باید تورو برسونم بیمارستان)
به بیمارستان زنگ زدم که زودی بیان ببرنش. بعد از اینکه بردنش داشتم خونه رو از خون پاک میکردم که یه برگه ای رو زمین بود اون دست خط برادرمه نامه رو خوندم : سلام کوچولو مثل اینکه با دوست پسرت خوش میگزره ها از ما فرار کردی به خاطر این خب پس باید با دوست صمیمیت خداحافظی کنی یا باید بگم بهترین دوستات
ا/ت با خودش:(بهترین دوستام منظورش.....نکنه....نه!......تهیونگ!!!
خب این هم از این پارت😁
خوشتون اومد لایک و کامنت بدید😁
منو به ۲۰۰ تایی برسونیم پارت بعد رو میزارم😁
بعد از بوسمون رفتیم بیرون از اتاق اونا اعضا نشسته بودن.
نامجون:(خب چی شد)
من و تهیونگ با لبخند بهش جواب دادیم:(حَله)
که همه اعضا خوشحال شدن و داشتیم میرفتیم سمت خونه تو ماشین بودیم که گفتم:(میگم منو همین جا پیاده کنین برم سمت خونم دوستم تنهاست)_تهیونگ:(خب چرا پیادت کنیم،میرسونیمت.)_ا/ت:(...م.ممنون)
منو به خونه رسوندن.
ا/ت:(برگشتم دایانا؟)
دایانا انگار که خونه نبود. همه جارو گشتم نبود.
ا/ت:(دایانا فکرشو نکن که منو بترسونی)
باز صدایی نیومد. به گوشیش زنگ زدم . گوشیش خونه بود رفتم جایی که گوشیش زنگ میخورد ولی....گوشیش شکسته رو زمین بود و قطره های خونی تا زیرزمین خونه بود یعنی چه اتفاقی افتاده یه چاقو برداشتم و با ترس تو زیر زمین رفتم پایین تر رفتم که صدای ناله دایانا رو شنیدم . این بار تند تر رفتم که دایانا رو اونجا با بدن خونی دیدم بدو رفتم سمتش
ا/ت:(دایانااا حرف بزن!چه بلایی سرت اومده)
دایانا:(اینو از من میپرسی...اینو از برادرت بپرس)
ا/ت:(برادرم اون از کجا اومد اون تو کره نیست...حالا ولش کن باید تورو برسونم بیمارستان)
به بیمارستان زنگ زدم که زودی بیان ببرنش. بعد از اینکه بردنش داشتم خونه رو از خون پاک میکردم که یه برگه ای رو زمین بود اون دست خط برادرمه نامه رو خوندم : سلام کوچولو مثل اینکه با دوست پسرت خوش میگزره ها از ما فرار کردی به خاطر این خب پس باید با دوست صمیمیت خداحافظی کنی یا باید بگم بهترین دوستات
ا/ت با خودش:(بهترین دوستام منظورش.....نکنه....نه!......تهیونگ!!!
خب این هم از این پارت😁
خوشتون اومد لایک و کامنت بدید😁
منو به ۲۰۰ تایی برسونیم پارت بعد رو میزارم😁
۲۷.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.