فیک پارت ۱۲
فیک جیمین (پارت ۱۲)
ویو ا/ت :
که یکدفعه...
هووووی دستتو بردار!
چقدر صداش آشناس صبر کن اون..ج.جی..جیمینه!
ویو جیمین (فلش بک) :
تهیونگ : بیاین صبحونه بخوریم...
جیمین : نه من یک کاری دارم
سریع از خونه میزنم بیرون . میرم سر خیابون و یک ماشین میگیرم: منو ببر دادستانی...
(پرش زمانی به دادستانی)
رفتم داخل...نمیدونستم کجا باید دنبال ا/ت بگردن که یکدفعه دیدم...
اون ا/ته! و..ولی کنارش کیه؟ دستشو گزاشته رو کمرش!
سریع میرم سمتشون دستشو میکشم و میگم : هوووووی دستتو بردار
مرد : چیکار میکنی؟
جیمین : تو که هستی؟ خودت داری چیکار میکنی؟ (بشدت عصبی)
مرد : اسم من یوجینه و دادستان اینجام! شما؟(پوزخند)
جیمین : من جیمینم....دو..دوست پسر ا/ت!
ا/ت و یوجین : هااا؟
فکر کردن باید جمعش کنم بریا همین گفتم : با چه اجازه ای بهش دست میزنی؟
یوجین : دوست پسرشی! صاحبش نیستی که...دوس دارم خوشم میاد...بعدشم الا دوست دختر توعه . شاید فردا زن من شد...
خیلی عصبانیم کرد بود : تو...تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی !
یوجین: اینطوریاس؟ منتظر باش بیان ببرنت بازداشتگاه....تا بفهمی توهین به دادستان یعنی چی!
ا/ت : یو...یوجین!
یوجین : بریم ا/ ت!
ا/ت : تو برو....من میام
با یک حالت عصبی نگام میکنه و میره
ویو ا/ت :
وقتی یوجین میره با یک نیشخند رو به جیمین میگم : هوممم...دوس پسر؟(لاله گوشمو میکشم)
جیمین : امممم..مم..نن..نه..من..می خواس..تم..
میزنم زیر خنده....میزنم رو شونش و میگم : میدونم...میخواستی کمک کنی! ولی باهال میشه ها.....دوس میرم شی
جیمین : آ...اره(خجالتی میخنده)
ا/ت : خب...آقای دوست پسر...بیا بریم تا وقتی هنوز وقت ملاقات با موکلم نشده آقای یوجین رو راضی کنمنفرستت بازداشتگاه پون اگه بری ۲۴ ساعت اونجایی.....
جیمین : باشه..ولی می دیگه با این لقب صدام نکنی!
ا/ت : اوکی
(در میزنم)
یوجین میتوم بیام ت....یوجین؟!....
پارت بعد : ۵ لایک، ۱ کامنت
ویو ا/ت :
که یکدفعه...
هووووی دستتو بردار!
چقدر صداش آشناس صبر کن اون..ج.جی..جیمینه!
ویو جیمین (فلش بک) :
تهیونگ : بیاین صبحونه بخوریم...
جیمین : نه من یک کاری دارم
سریع از خونه میزنم بیرون . میرم سر خیابون و یک ماشین میگیرم: منو ببر دادستانی...
(پرش زمانی به دادستانی)
رفتم داخل...نمیدونستم کجا باید دنبال ا/ت بگردن که یکدفعه دیدم...
اون ا/ته! و..ولی کنارش کیه؟ دستشو گزاشته رو کمرش!
سریع میرم سمتشون دستشو میکشم و میگم : هوووووی دستتو بردار
مرد : چیکار میکنی؟
جیمین : تو که هستی؟ خودت داری چیکار میکنی؟ (بشدت عصبی)
مرد : اسم من یوجینه و دادستان اینجام! شما؟(پوزخند)
جیمین : من جیمینم....دو..دوست پسر ا/ت!
ا/ت و یوجین : هااا؟
فکر کردن باید جمعش کنم بریا همین گفتم : با چه اجازه ای بهش دست میزنی؟
یوجین : دوست پسرشی! صاحبش نیستی که...دوس دارم خوشم میاد...بعدشم الا دوست دختر توعه . شاید فردا زن من شد...
خیلی عصبانیم کرد بود : تو...تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی !
یوجین: اینطوریاس؟ منتظر باش بیان ببرنت بازداشتگاه....تا بفهمی توهین به دادستان یعنی چی!
ا/ت : یو...یوجین!
یوجین : بریم ا/ ت!
ا/ت : تو برو....من میام
با یک حالت عصبی نگام میکنه و میره
ویو ا/ت :
وقتی یوجین میره با یک نیشخند رو به جیمین میگم : هوممم...دوس پسر؟(لاله گوشمو میکشم)
جیمین : امممم..مم..نن..نه..من..می خواس..تم..
میزنم زیر خنده....میزنم رو شونش و میگم : میدونم...میخواستی کمک کنی! ولی باهال میشه ها.....دوس میرم شی
جیمین : آ...اره(خجالتی میخنده)
ا/ت : خب...آقای دوست پسر...بیا بریم تا وقتی هنوز وقت ملاقات با موکلم نشده آقای یوجین رو راضی کنمنفرستت بازداشتگاه پون اگه بری ۲۴ ساعت اونجایی.....
جیمین : باشه..ولی می دیگه با این لقب صدام نکنی!
ا/ت : اوکی
(در میزنم)
یوجین میتوم بیام ت....یوجین؟!....
پارت بعد : ۵ لایک، ۱ کامنت
۷.۷k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.