برادر خوانده 🧑🏻✨ پارت 16 🧑🏻✨
برادر خوانده 🧑🏻✨ پارت 16 🧑🏻✨
+کوک کجاست؟
جیمین:بعد از رفتنت تو کما خودکشی کرد
+چییییییی؟یعنی چی خیل راحت دارید میگید خودکشی کرده منظورتون چیه اون مگه هم گروهیتون نبود(داد،گریه)
_ا/ت آروم باش خوب بابا همینجاست آیندهاش نگران نباش بابا چقدر بی جنبه ای (خنده)
+زهرمار(در حالی که اشک هاشو پاک میکنه )
_ا/ت (بغلش میکنه)
همون موقع که تهیونگ بغلم کرد کوک جلوی در ظاهر شد قبل از اینکه در رو ببندم رفتم پریدم بغلش جوری بغلش کردم که انگار سال ها بغلش نکرده بودم اون اولش جا خورد اما بعدش خیلی محکم تر از من بغلم کرد خیلی دلم براش تنگ شده بود
+خیلی دلم برات تنگ شده بود
&ا/ت باورم نمیشه خودتی (بغض)
+حالا گریه نکن بیا بریم
_ا/تتتتتتتت
+اومدم برو بشین پیش بچه ها منم الان میام
&باشه
رفتم سمت آشپزخانه پیش تهیونگ
+بله اوپا
_چرا آنقدر به کوک چسبیدی الان اعضا فکر میکنن هرزه ای
+وا چه ربطی داره؟
_برگرد
برگشتم که با اون دستای بزرگش اسپنک محکمی بهم زد
+اییییییییی
_این یادت باشه تا دیگه آنقدر به این و اون نچسبی
+خیلی بدی(بغض)
_ای خدایا باشه ناراحت نشو (بغلش میکنه)
+ولی دستت خیلی محکمه
_واقعا بچه ها هم میگفتن خیلی پروییا یه ذره خجالت نکشی +نه من خیلی پرو هستم
_کاری نکن یکی دیگه بزنم بدو بریم
+بری بریم
خلاصه با تهیونگ رفتیم پیش اعضا نشستیم
+راستی جونگکوک مدرسه چه خبر ؟
_ا/ت حالا نمیخواد راجب درس مدرسه حرف بزنی یه با جونگکوک کلا راجب مدرسه حرف میزنی حالا
+باشه
صحبت میکردیم میگفتیم میخندیدم که
جیمین:بچه ها بیاین جرئت حقیقت
همه اوکی دادیم
+اوپا بطری کجاست؟
_به آجوما بگو بهت میده
+باشه
رفتم از آجوما بطری گرفتم و اومدم پیش بچه ها
بطری رو چرخوندم افتاد به جیمین و جونگکوک
جیمین:جرئت یا حقیقت
&جرئت
جیمین:امممممم آهان ۱۰ تا نه ۱۵ تا از شیرموز هات رو بده به من
+اوووو
&جمن شییییییییییییییی
همه خندیدیم که جونگکوک گفت
&جیمین بریم خونه بهت میدم
نامجون:خب بچرخانید
تهیونگ زنگ زد به کمپانی و اجازه لایو گرفت
+کوک کجاست؟
جیمین:بعد از رفتنت تو کما خودکشی کرد
+چییییییی؟یعنی چی خیل راحت دارید میگید خودکشی کرده منظورتون چیه اون مگه هم گروهیتون نبود(داد،گریه)
_ا/ت آروم باش خوب بابا همینجاست آیندهاش نگران نباش بابا چقدر بی جنبه ای (خنده)
+زهرمار(در حالی که اشک هاشو پاک میکنه )
_ا/ت (بغلش میکنه)
همون موقع که تهیونگ بغلم کرد کوک جلوی در ظاهر شد قبل از اینکه در رو ببندم رفتم پریدم بغلش جوری بغلش کردم که انگار سال ها بغلش نکرده بودم اون اولش جا خورد اما بعدش خیلی محکم تر از من بغلم کرد خیلی دلم براش تنگ شده بود
+خیلی دلم برات تنگ شده بود
&ا/ت باورم نمیشه خودتی (بغض)
+حالا گریه نکن بیا بریم
_ا/تتتتتتتت
+اومدم برو بشین پیش بچه ها منم الان میام
&باشه
رفتم سمت آشپزخانه پیش تهیونگ
+بله اوپا
_چرا آنقدر به کوک چسبیدی الان اعضا فکر میکنن هرزه ای
+وا چه ربطی داره؟
_برگرد
برگشتم که با اون دستای بزرگش اسپنک محکمی بهم زد
+اییییییییی
_این یادت باشه تا دیگه آنقدر به این و اون نچسبی
+خیلی بدی(بغض)
_ای خدایا باشه ناراحت نشو (بغلش میکنه)
+ولی دستت خیلی محکمه
_واقعا بچه ها هم میگفتن خیلی پروییا یه ذره خجالت نکشی +نه من خیلی پرو هستم
_کاری نکن یکی دیگه بزنم بدو بریم
+بری بریم
خلاصه با تهیونگ رفتیم پیش اعضا نشستیم
+راستی جونگکوک مدرسه چه خبر ؟
_ا/ت حالا نمیخواد راجب درس مدرسه حرف بزنی یه با جونگکوک کلا راجب مدرسه حرف میزنی حالا
+باشه
صحبت میکردیم میگفتیم میخندیدم که
جیمین:بچه ها بیاین جرئت حقیقت
همه اوکی دادیم
+اوپا بطری کجاست؟
_به آجوما بگو بهت میده
+باشه
رفتم از آجوما بطری گرفتم و اومدم پیش بچه ها
بطری رو چرخوندم افتاد به جیمین و جونگکوک
جیمین:جرئت یا حقیقت
&جرئت
جیمین:امممممم آهان ۱۰ تا نه ۱۵ تا از شیرموز هات رو بده به من
+اوووو
&جمن شییییییییییییییی
همه خندیدیم که جونگکوک گفت
&جیمین بریم خونه بهت میدم
نامجون:خب بچرخانید
تهیونگ زنگ زد به کمپانی و اجازه لایو گرفت
۱۲.۴k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.