نفرین شده پارت سی و دو
#نفرین شده #پارت_سی_و_دو
_خب الان دلم خواست زنگ بزنم تو که هرشب تا ساعت دو نمیخوابیدی چیشده امشب خوابیدی ؟
ساناز :ولم کن بابا خوابم میاد مگه خوابم زمان میخواد ؟ فردا حرف میزنیم بای.
_ساناززز
اومدم حرف بزنم که گوشی رو قطع کرد بیا اینم از شانس ما این که هرشب تا ساعت دو و سه نمیخوابیدی حالا امشب ساعت دوازده نشده خوابیده ای گندت بزنن من میدونم با تو بزار فردا دستم بهت برسه
دیگه بیخیال زنگ شدم یه جوری سر میکنم بابا اینقدر هم بد نیس اگه قرار بود چیزی بشه تا الان شده بود اینقدر با گوشی ور رفتم که خوابم گرفت رفتم و برق رو خاموش کردم و با خیال اینکه بهار هرچی گفته چرت بوده و قرار نیست چیزی بشه رفتم زیر پتو ولی ای دل غافل کاش تا صبح مینشستم و برق رو روشن میزاشتم بدون هیچ فکر اضافه ای به دنیای خواب رفتم
با احساس نوازش موهام توسط دستی از عالم خواب خارج شدم چشمام بسته بود و فکر میکردم که شاید مامانه داره موهام رو نوازش میکنه ، کمی بیشتر ادامه داد منم خوشم اومده بود اجازه دادم ادامه بده یه ذره ادامه داد ولی کمی بیشتر دقت کردم دیدم دستش خیلی تیزه انگار که با ناخن هاش داشت موهام رو نوازش میکرد یه کم فکر کردم با خودم مامان که نمیزاشت ناخنش زیاد بلند بشه بعد با خودم گفتم بیخیال حتما اینبار نگرفته ناخن ها شو دوباره ادامه داد با خودم گفتم اصلا ساعت چنده که مامان اومده تو اتاقم سابقه نداشته مامان بیاد بالای سرم و با نوازش بیدارم کنه
اینم پارت سی و دو 🥰🥰 لایک و فالو یادتون نره ❤️🧡
#رمان #نویسنده #ترسناک
_خب الان دلم خواست زنگ بزنم تو که هرشب تا ساعت دو نمیخوابیدی چیشده امشب خوابیدی ؟
ساناز :ولم کن بابا خوابم میاد مگه خوابم زمان میخواد ؟ فردا حرف میزنیم بای.
_ساناززز
اومدم حرف بزنم که گوشی رو قطع کرد بیا اینم از شانس ما این که هرشب تا ساعت دو و سه نمیخوابیدی حالا امشب ساعت دوازده نشده خوابیده ای گندت بزنن من میدونم با تو بزار فردا دستم بهت برسه
دیگه بیخیال زنگ شدم یه جوری سر میکنم بابا اینقدر هم بد نیس اگه قرار بود چیزی بشه تا الان شده بود اینقدر با گوشی ور رفتم که خوابم گرفت رفتم و برق رو خاموش کردم و با خیال اینکه بهار هرچی گفته چرت بوده و قرار نیست چیزی بشه رفتم زیر پتو ولی ای دل غافل کاش تا صبح مینشستم و برق رو روشن میزاشتم بدون هیچ فکر اضافه ای به دنیای خواب رفتم
با احساس نوازش موهام توسط دستی از عالم خواب خارج شدم چشمام بسته بود و فکر میکردم که شاید مامانه داره موهام رو نوازش میکنه ، کمی بیشتر ادامه داد منم خوشم اومده بود اجازه دادم ادامه بده یه ذره ادامه داد ولی کمی بیشتر دقت کردم دیدم دستش خیلی تیزه انگار که با ناخن هاش داشت موهام رو نوازش میکرد یه کم فکر کردم با خودم مامان که نمیزاشت ناخنش زیاد بلند بشه بعد با خودم گفتم بیخیال حتما اینبار نگرفته ناخن ها شو دوباره ادامه داد با خودم گفتم اصلا ساعت چنده که مامان اومده تو اتاقم سابقه نداشته مامان بیاد بالای سرم و با نوازش بیدارم کنه
اینم پارت سی و دو 🥰🥰 لایک و فالو یادتون نره ❤️🧡
#رمان #نویسنده #ترسناک
۸.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.