ᑭᗩᖇT:5
ᑭᗩᖇT:5
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
اسم برادر مین هی:سون هو
راوی:همینجوری داشت عین مستا راه میرفت که یهو خورد به یه مرد...
مرد:به به،آدم نباید انقدر خوش شانس باشه که. یه دختر زیبا خودش بیاد سمتت...به به
ا.ت:متاسفم(مستی)
مرد:نه،من ازت ممنونم
ا.ت:برای چی(خماری)
مرد:الان نشونت میدم. دنبالم بیا
راوی:ا.ت دنبالش میرفت که رسیدن دم در دستشویی...
کیم ویو:
داشتیم حرف میزدیم که دستشویی که گرفت،رفتم دستشویی و دست و صورتم رو شستم و به خودم گفتم،من هرگز با این آدما مست نمیکنم... داشتم میومدم بیرون که
راوی:مرد ا.ت مست مارو چسبوند به دیوار و لباش رو بهش نزدیک کرد،اونجا جای سوت و کوری بود پس کسی نمیدید. ا.ت هم که مسته و از دنیا بی خبر. مرد لباش رو به لبای ا.ت میچسبونه،تهیونگ که فکر میکرد دوس پسرشه،فهمید که ا.ت داره مقاومت میکنه.
ته ویو:
وقتی دیدم ا.ت داره مقاومت میکنه،یه چاقوی ریز گذاشتم دم گلوی اون مرد و دم گوشش گفتم:گورتو گم میکنی یا بکنم؟
مرد نیشخند زد و به ا.ت نگاه کرد و رفت.
ا.ت:آقای کیم؟
ته:آره
راوی:ا.ت یقه ی تهیونگ رو سمت خودش کشید و گفت...
ا.ت:من توی عمرم هرگز عاشق نشدم(حالت مستی)
ولی...وقتی شدم عاشق یه آدم زن و بچه دار شدم،بدبختی در چه حد؟
ته:الان مستی حالت خوب نیست،آدرستو بده ببرمت خونه
ا.ت:نمیخواااام،میخوام پیش...تو باشم(خنده ی مستی)
راوی:یهویی یه پسر اومد دست ا.ت رو کشید و برد... اون پسر برادر مین هی بود. (سون هو)
سون هو:ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت:نه
سون هو:حرف مفت نزن،بی بریم خونه
ا.ت:نمیخوامممم
سون هو:اذیت نکن
ته:شما؟
سون هو:من باید بپرسم
ته:من یکی از همکاراشم
سون هو:همکارا نباید انقدر نزدیک باشن،نه؟
ته:نکنه دوست پسرشی؟
سون هو:(میخنده)من حکم برادرشو دارم همکار محترم
ته:الان مسخره میکنی؟
سون هو:ببین میزنمتا
ته:جرئت داری بزن
راوی:سون هو داشت میزد که یهو،هه جین اومد و دستش رو کشید.
هه جین:بسه مسخره بازی در نیارید لطفا
سون هو:تو که دوستشی چرا سکوت کردی؟
ته:الان من دقیقا چیکار کردم ها؟؟
سون هو:وقتی بزنمت میفهمی
هه جین:بسه دیگه دهنتو ببند سون هو
سون هو:خیله خب(نفس عمیق کشید)
راوی:ا.ت رو با کلی بدبختی بردن خونه و صبح شد...
"🍀🦜🥙"
گایزززز با کلی بدبختی نوشتمش،حمایتش کنیددددد
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
اسم برادر مین هی:سون هو
راوی:همینجوری داشت عین مستا راه میرفت که یهو خورد به یه مرد...
مرد:به به،آدم نباید انقدر خوش شانس باشه که. یه دختر زیبا خودش بیاد سمتت...به به
ا.ت:متاسفم(مستی)
مرد:نه،من ازت ممنونم
ا.ت:برای چی(خماری)
مرد:الان نشونت میدم. دنبالم بیا
راوی:ا.ت دنبالش میرفت که رسیدن دم در دستشویی...
کیم ویو:
داشتیم حرف میزدیم که دستشویی که گرفت،رفتم دستشویی و دست و صورتم رو شستم و به خودم گفتم،من هرگز با این آدما مست نمیکنم... داشتم میومدم بیرون که
راوی:مرد ا.ت مست مارو چسبوند به دیوار و لباش رو بهش نزدیک کرد،اونجا جای سوت و کوری بود پس کسی نمیدید. ا.ت هم که مسته و از دنیا بی خبر. مرد لباش رو به لبای ا.ت میچسبونه،تهیونگ که فکر میکرد دوس پسرشه،فهمید که ا.ت داره مقاومت میکنه.
ته ویو:
وقتی دیدم ا.ت داره مقاومت میکنه،یه چاقوی ریز گذاشتم دم گلوی اون مرد و دم گوشش گفتم:گورتو گم میکنی یا بکنم؟
مرد نیشخند زد و به ا.ت نگاه کرد و رفت.
ا.ت:آقای کیم؟
ته:آره
راوی:ا.ت یقه ی تهیونگ رو سمت خودش کشید و گفت...
ا.ت:من توی عمرم هرگز عاشق نشدم(حالت مستی)
ولی...وقتی شدم عاشق یه آدم زن و بچه دار شدم،بدبختی در چه حد؟
ته:الان مستی حالت خوب نیست،آدرستو بده ببرمت خونه
ا.ت:نمیخواااام،میخوام پیش...تو باشم(خنده ی مستی)
راوی:یهویی یه پسر اومد دست ا.ت رو کشید و برد... اون پسر برادر مین هی بود. (سون هو)
سون هو:ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت:نه
سون هو:حرف مفت نزن،بی بریم خونه
ا.ت:نمیخوامممم
سون هو:اذیت نکن
ته:شما؟
سون هو:من باید بپرسم
ته:من یکی از همکاراشم
سون هو:همکارا نباید انقدر نزدیک باشن،نه؟
ته:نکنه دوست پسرشی؟
سون هو:(میخنده)من حکم برادرشو دارم همکار محترم
ته:الان مسخره میکنی؟
سون هو:ببین میزنمتا
ته:جرئت داری بزن
راوی:سون هو داشت میزد که یهو،هه جین اومد و دستش رو کشید.
هه جین:بسه مسخره بازی در نیارید لطفا
سون هو:تو که دوستشی چرا سکوت کردی؟
ته:الان من دقیقا چیکار کردم ها؟؟
سون هو:وقتی بزنمت میفهمی
هه جین:بسه دیگه دهنتو ببند سون هو
سون هو:خیله خب(نفس عمیق کشید)
راوی:ا.ت رو با کلی بدبختی بردن خونه و صبح شد...
"🍀🦜🥙"
گایزززز با کلی بدبختی نوشتمش،حمایتش کنیددددد
۹.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.