تنفر تا عشق
#تنفر_تا_عشق
#اد_جئون
#پارت_45
ی چند ساعت گذشت باهام زر زدن
ات:الان بریم ساعت 8
گون:حوصله داریاا
ات:من ب ت نگفتم ک هاناا بیا بریمم
هانا :الان حوصله ندارم تازع باید یچی درست کنم بخوریدد
سئون :منم ب هانا کمک میکنم
ات:چر با شماها اومدمم ؟اصن خدم تنها میرم
فیلیکس :واسا منم باهات بیام
ات:واقعاا؟واسابرم لباس بپوشم بیام
لباس پوشیدم و اومدم پااین داشتم میرفتم
ک سئون گف:ات نرو
ات:چرا؟
سئون:میگم نرو دیه
ات: میرمم
سئون:خب کجا میری
ات؛ نمیدونم ولی دوس دارم برم ساحل ججوو
سئون: اها
با فیلیکس تا ساحل قدم و حرف زدیم
(حالا شوما فک کنید زیاد راه نیس تا اونجا)
فیلیکس :میدونستی ب نظر من خیلی قشنگی؟
ات:ولی ت قشنگ تری
فیلیکی:نمیدونم چرا ولی از همون اول ک دیدمت ب نظرم زیادی قشنگ بودی
ات:واقعا؟
فیلیکس :اومم
ات:ب نظر منم ت خیلییی قشنگی
فیلیکس:اومم حالا ی بغل ب ما نمیرسه؟
میخاستم بغلش کنم ک برام تکس اومد
=جلو تر نرو!
بیخیال ی قدم رفتم جلو
=برو تا همونجا قبرت رو بِکنم!
گوشیم خاموش کردم
بغلش کردم بعد داشتیم ب سمت خونه میرفتیم ک کوک رو دیدم
این اینجا چیکار میکرد؟
داشت ب سمت ما میومد
ات: ت اینجا..
ات رو گزاشت رو شونش و ب سرعت سمت ویلا حرکت کرد
ات:بزارمم زمیننن ..هووو با ت اممم یاا...
با اسپن*کی ک زد حرفش نصفه موند
ات:بزارم زمیننن شکممم سواخ شدددد
کوک:خفشو!
ات: یاا.. وا ..واقعاا دارم ..اذیت میشمم
کوک:اگ خفه شی اذیت هم نمیشی
چند بار سرفه کردم ک منو گزاشت پایین بعد بدون اینکه بهم نگاه کنه منو دنبال خدش کشید طوری ک دستم داشت جر میخورد
رفتیم ت ویلا در باز بود کسی هم نبود
#اد_جئون
#پارت_45
ی چند ساعت گذشت باهام زر زدن
ات:الان بریم ساعت 8
گون:حوصله داریاا
ات:من ب ت نگفتم ک هاناا بیا بریمم
هانا :الان حوصله ندارم تازع باید یچی درست کنم بخوریدد
سئون :منم ب هانا کمک میکنم
ات:چر با شماها اومدمم ؟اصن خدم تنها میرم
فیلیکس :واسا منم باهات بیام
ات:واقعاا؟واسابرم لباس بپوشم بیام
لباس پوشیدم و اومدم پااین داشتم میرفتم
ک سئون گف:ات نرو
ات:چرا؟
سئون:میگم نرو دیه
ات: میرمم
سئون:خب کجا میری
ات؛ نمیدونم ولی دوس دارم برم ساحل ججوو
سئون: اها
با فیلیکس تا ساحل قدم و حرف زدیم
(حالا شوما فک کنید زیاد راه نیس تا اونجا)
فیلیکس :میدونستی ب نظر من خیلی قشنگی؟
ات:ولی ت قشنگ تری
فیلیکی:نمیدونم چرا ولی از همون اول ک دیدمت ب نظرم زیادی قشنگ بودی
ات:واقعا؟
فیلیکس :اومم
ات:ب نظر منم ت خیلییی قشنگی
فیلیکس:اومم حالا ی بغل ب ما نمیرسه؟
میخاستم بغلش کنم ک برام تکس اومد
=جلو تر نرو!
بیخیال ی قدم رفتم جلو
=برو تا همونجا قبرت رو بِکنم!
گوشیم خاموش کردم
بغلش کردم بعد داشتیم ب سمت خونه میرفتیم ک کوک رو دیدم
این اینجا چیکار میکرد؟
داشت ب سمت ما میومد
ات: ت اینجا..
ات رو گزاشت رو شونش و ب سرعت سمت ویلا حرکت کرد
ات:بزارمم زمیننن ..هووو با ت اممم یاا...
با اسپن*کی ک زد حرفش نصفه موند
ات:بزارم زمیننن شکممم سواخ شدددد
کوک:خفشو!
ات: یاا.. وا ..واقعاا دارم ..اذیت میشمم
کوک:اگ خفه شی اذیت هم نمیشی
چند بار سرفه کردم ک منو گزاشت پایین بعد بدون اینکه بهم نگاه کنه منو دنبال خدش کشید طوری ک دستم داشت جر میخورد
رفتیم ت ویلا در باز بود کسی هم نبود
۷۹۸
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.