رنگ های سرنوشت

پارت ۱۱
نمیتونستم به مامانم بگم که عشق زندگیشو ازش گرفتم
نمیتونستم به مامانم بگم من باعث مرگش شوهرش بودم
مجبور شدم قبول کنم
(پرش به حال ساعت ۱ شب)
جیمین :مطمعنی قرصارو درست ریختیی
مینا:اره نگران نباش
جیمین:من نمیفهمم چرا باید بیهوشش میکردیم میومد باهامونا دیگه
مینا:اوپا اون بزرگه ۷ سالشه ..ممکنه بود متوجه شه جیغ گریه کنه پلیسای فرودگاه شک کنن
به فرودگاه رسیدن نزدیک ۳ ساعت بعد سوار پرواز

بلیط به قصد امریکا بود یعنی نزدیک ۱۴ ..۱۵ ساعت پرواز بود
۲ ساعتی از پرواز گذشته بود
جیمین خیلی باخودش کلنجار رفت ولی اخر تصمیم گرفت همه ماجرا رو برای شوگا تعریف کنه و ازش بخواد که بهش یکم زمان بده تا فا اولین بلیط برگردن
پیام رو فرستاد و دوباره گوشی رو روی حالت پرواز گذاشت

(پرش به کره)
نامجون:چطور تونست همچین کاری کنه
مینجی:شوگا شوگا من بچمو میخوام ...بچمممم
شوگا:پیداش میکنم عزیزم پیداش میکنم
(پرش به ۱۴ ساعت بعد)
ویو جیمین
بالاخره رسیدیم نزدیک ۱ ساعتم توی راه بودیم تا از فرودگاه برسیم خونه
وقتی رسیدیم مینا درو باز کرد ...مینا:برو بچه رو بزار توی اتاق بالا ..براش اماده کردم
به طبقه بالا رفتم خیلی خونه خوشگلی داشت ..وارد اتاقی شدم که گفته بود یه اتاق با تم قو واقعا قشنگ بود رز رو روی تخت گذاشتم و از اتاق خارج شدم
جیمین: من به شوگا همچیو گفتم ولی نگفتم کجاییم
مینا:کار خوبی کردی !
جیمین:میشه بگی توی اون کلت چی میگذره ..راستی اون شوهر جدیدت کو فکنم یه ۷ سالی میشه ازدواج کردین‌...نکنه ولت کرده که برگشتی هان
مینا:هیچ شوهری در کار نیست ...
جیمین:چی ...ولی تو
مینا:همچی بر میگرده به ۷ سال پیش ۲ ماه بعد از زایمان رز متوجه شدم
که سرطان دارم ...سرطان خون ..
دکترا ازم قطع امید کرده بودن
باورم نمیشد که قرار بود شوهر و بچمو تنها بزارم ..نتونم عروسی تورو ببینم ..نمیخواستم شوگا بیشتر از این بهم وابسته شه پس تصمیم گرگفتم کاری کنم که ازم متنفر شه جوری که اگه یروز فهمید من مردم ناراحت نشه ...من رفتم چون نمیخواستم دخترم وابستم بشه بعدش بمیرم
بخاطر همین با بهانه های الکی طلاق گرفتم
به امریکا اومدم تا بتونم بصورت کاملا حرفه ای درمان شم ...هنوز امید داشتم
اصلا از خودتت نپرسیدی چرا توی این همه سال هیچ عکسی از من توی هیچ خبری نبود توی هیچ برندی نبود ؟
اوپا من ۶ سال جنگیدم
از شروع سال فقط دنبال شوگا گشتم تا پیداش کنم
تا بچمو ببینم
الانم میخوام ویش خودم بزارمش
جیمین:چرا هیچی از این ماجرا بهم نگفتییی هانننن سال ها گریه کردن برات بهتر از این بود
مینا:لطفا کمکم کن من می‌خوام برگردم پیش شوهرمو بچم(گریه )
جیمین:بزار ببینم چیکار میتونم بکنم
(پرش به یک هفته بعد)
دیدگاه ها (۷)

رنگ های سرنوشت

تیزر فیک جدید

هیی رفتم دکتر و قرار شد دوروز نرم مدرسه و توی این دو روز سعی...

عالی شد مریض شدم 😺🤏دارم میمیرمممممم

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

درخواستی🖤🩸🩸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط