من و فاطی و شیوا و ملینا و محدثه و یه اکیپ بودیم ، ۱۰ دقی
من و فاطی و شیوا و ملینا و محدثه و یه اکیپ بودیم ، ۱۰ دقیقه آخر که معلم بیکاری میداد دور هم مینشستیمو جلسه تشکیل میدادیم از هرچی صحبت میکردیم ایتقددد خوش میگذشت یه بار ملی کلی داستان جنی تعریف کرد خیلی حال کردم 😀 😄 یه بارم گفتم نظرتون راجب من و بچه ها گفتن دوست داریم ، تا حالا هیشکدوم از دوستام نگفته بودن دوسم دارن و من اونموقه رو ابرا بودم😢 خیلی جاها گریه کردیم ، دعوا کردیم ، قهر کردیم ، خندیدیم ، خل و چل شدیم در هر صورت پشت هم بودیم حواسمون به هم بود من و فاطی خیلی دعوا کردیمو قهر کردیم ولی بازم دوست بودیم من هوای فاطیو داشتم اونم هوای منو ، واسه تولد فاطی گردنبند خریدم که اویزش یه جغد ساعتی بود اونم برام یه پابند خیلی خوشکل خرید یه روزم تو کلاس فوقا بهم یه جامدادی صورتی داد من از رنگ صورتی متنفر بودمو فاطی اینو نمیدونست ولی خیلی از جامدادی خوشم اومد چون اونم همین شکلی داشتو جامدادیامون ست شد😂 👍 منم براش یه لاک مات فیروزه ای خریدم لاک توی دستم بودو داشتم میگفتم وای فاطی دیروز با بابام رفتم خرید فاطیم گف کوفتت شه منم گفتم عه پس لاکی که برات خریدم کوفتم شد مال خودمهه اونم لاکو از دستم قاپیدو گف نه بابا خوش گذشته باشه ایشالا😂 😂 ، شنبه ها زنگ اول باشگاه داشتیم خیلی خوب بود یه روز اینقد سرد بود انگشتام تکون نمیخورد😂 😂 😂 اصن نمیتونستم توپو بگیرم😂 واسه مسابقات والیبال بین مدارسم مارو میبردن واسه تماشا ، راستی اینو بگممم بعضی وقتا کتل چیپس هالوپینو میخریدم فاطی لهش میکرد میزاشتیم زیر میز وقتی معلم سر کلاس بود میخوردیم😂 😂 اینقد حااال میداد 😂 😂 😂
ادامه در پست بعد💟
ادامه در پست بعد💟
۴.۳k
۰۶ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.