{ ددی مافیایی من }
{ ددی مافیایی من }
{ فصل 2 }
پارت : 13
یونجون ویو :
رفتم و چندتا تقه محکم به در زدم که در باز شد یه نگاه بهش انداختم که دیدم لباس تنش نیست
واووو این اولین باریه که بدنه یه زن رو میبینم
بدنش چقدر سفیده
همینطور به بدنه سفیدش خیره شده بودم که به خودش اومد و بدو بدو رفت داخله اتاقش و لباساشو پوشید و اومد که ازش معذرت خواهی کردم و ... ( اینجاشو دیگه خودتون میدونید 🗿)
بارام ویو :
حوصلم سر رفته بود برای همین
دارم به مامان زنگ میزنم
جیا : سلام دخترم
بارام : سلام مامان
جیا : چیزی شده دخترم؟
جیا : حالت خوبه ؟
بارام : اره مامان حالم خوبه
جیا : اتفاقی افتاده دخترم ؟
بارام : یه اتفاقی افتاده ولی فکر نمیکنم که زیاد مهم باشه
جیا : چه اتفاقی افتاده ؟
بارام : خب راستش مامان یونجون همسایه منه
جیا : یعنی یونجون همسایته ؟
بارام : اوهوم اره
جیا : بزار الان برم به بابات بگم ببینم چی میشه
جیا : فقط پشته خط بمونی هااا
بارام : باشه
............................................
...........................................
تهیونگ : سلام دخترم
بارام : سلام بابایی
تهیونگ : خب دخترم چون الان یونجون همسایت شده حتا میشه همین الانم گروگانش بگیریم
بارام : واقعا بابا ؟
تهیونگ : اره
تهیونگ : الان ادمام دارن میرن که ببرنش داخله عمارتمون توی ایتالیا
بارام : باشه بابا
بارام : خب بای
تهیونگ : بای
بارام ویو :
اوفففف نمیدونم که چرا دوست ندارم که یونجونو بگیرن فکر کنم بخاطره اینه که خیلی کیوت و پاکه
{ فصل 2 }
پارت : 13
یونجون ویو :
رفتم و چندتا تقه محکم به در زدم که در باز شد یه نگاه بهش انداختم که دیدم لباس تنش نیست
واووو این اولین باریه که بدنه یه زن رو میبینم
بدنش چقدر سفیده
همینطور به بدنه سفیدش خیره شده بودم که به خودش اومد و بدو بدو رفت داخله اتاقش و لباساشو پوشید و اومد که ازش معذرت خواهی کردم و ... ( اینجاشو دیگه خودتون میدونید 🗿)
بارام ویو :
حوصلم سر رفته بود برای همین
دارم به مامان زنگ میزنم
جیا : سلام دخترم
بارام : سلام مامان
جیا : چیزی شده دخترم؟
جیا : حالت خوبه ؟
بارام : اره مامان حالم خوبه
جیا : اتفاقی افتاده دخترم ؟
بارام : یه اتفاقی افتاده ولی فکر نمیکنم که زیاد مهم باشه
جیا : چه اتفاقی افتاده ؟
بارام : خب راستش مامان یونجون همسایه منه
جیا : یعنی یونجون همسایته ؟
بارام : اوهوم اره
جیا : بزار الان برم به بابات بگم ببینم چی میشه
جیا : فقط پشته خط بمونی هااا
بارام : باشه
............................................
...........................................
تهیونگ : سلام دخترم
بارام : سلام بابایی
تهیونگ : خب دخترم چون الان یونجون همسایت شده حتا میشه همین الانم گروگانش بگیریم
بارام : واقعا بابا ؟
تهیونگ : اره
تهیونگ : الان ادمام دارن میرن که ببرنش داخله عمارتمون توی ایتالیا
بارام : باشه بابا
بارام : خب بای
تهیونگ : بای
بارام ویو :
اوفففف نمیدونم که چرا دوست ندارم که یونجونو بگیرن فکر کنم بخاطره اینه که خیلی کیوت و پاکه
۱۰.۲k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.