وقتی به دخترش تجاوز شد...
وقتی به دخترش تجاوز شد...
درخواستی...
part (1)🫂🖇😭💔
میکا:بابا ولم کن توروخودا
جین:ولت کردم که اینجوری شدی(دیالوگ همه مادران ایرانی🤣)
میکا:بابا ببین همه دوستام دوست پسر دارن منم میخوام خوب هر موقع با ی پسر حرف میزنم دعوام میکنی نا سلامتی من ۲۰ سالمه خودم میتونم برای خودم تصمیم بگیرم
جین:به درک*داد* همون بهتره نداشته باشی تا با اون پسره الدنگ بیشعور بگردی
میکا:ولی من دوسش دارم *بلند*
ا.ت:میکا صداتو رو پدرت بلند نکن
جین:تو غلط میکنی*داد*
ا.ت:جین توم بس کن
جین:چی چی و بس کنم ساکت بشینم این دختره هر کاری دلش میخواد بکنه؟
ا.ت:میکا پدرت راست میگه دیگه چرا اینطوری میکنی؟؟
میکا:من هر کاری دلم بخواد میکنم
جین:کسی توی خونه من حق نداره هر کاری میخواد بکنه اگه میخوای بفرمایید بیرون*داد*
میکا:باشه باشه من میرم
جین:به سلامت
ا.ت:جین بس کن
جین:بزار بره کسی که به حرفم گوش نمیده حق نداره اینجا بمونه
میکا رفت از خونه بیرون
فلش بک به ی ساعت پیش:/
میکا:هیونشیک من باید برم
هیونشیک:یکم زود نیس؟؟
میکا:بابام امروز مرخصی داره باید زود خونه باشم
هیونشیک:اخه مگه تو چند سالته که بابید از بابات اجازه بگیری؟؟
جین:به تو ربطی نداره
با این صدا به پشت برگشتن
میکا:ب..بابا
جین:چشمم روشن
میکا:بابا توضیح میدم
جین:برو تو ماشین بشین میام
میکت:ولی..
جین:زود باش*داد*
مبکا ی نگاه به هیونشیک انداخت و رفت تو میاشین
جین:مگه نگفتم با دختر من دیگه نپلک
هیونشیک:ولی من اونو دوست دارم
جین:تو غلط میکنی*ی مشت زد به صورت هیونشیک*
هیونشیک:نشونت میدم... و رفت
جین:نشون بده ببینم میخوای چیکار کنی*داد*
جین رفت سوار ماشین شد
میکا خیلی ترسیده بود چون به حرف باباش گوش نداده بود و از واکنشش میترسید
جین:مگه نگفتم با اون پسره نگرد*اروم*
میکا:بابا..
جین:تا خونه حرفی نشنوم .
میکا ساکت شد
پایان فلش بک:/
درخواستی...
part (1)🫂🖇😭💔
میکا:بابا ولم کن توروخودا
جین:ولت کردم که اینجوری شدی(دیالوگ همه مادران ایرانی🤣)
میکا:بابا ببین همه دوستام دوست پسر دارن منم میخوام خوب هر موقع با ی پسر حرف میزنم دعوام میکنی نا سلامتی من ۲۰ سالمه خودم میتونم برای خودم تصمیم بگیرم
جین:به درک*داد* همون بهتره نداشته باشی تا با اون پسره الدنگ بیشعور بگردی
میکا:ولی من دوسش دارم *بلند*
ا.ت:میکا صداتو رو پدرت بلند نکن
جین:تو غلط میکنی*داد*
ا.ت:جین توم بس کن
جین:چی چی و بس کنم ساکت بشینم این دختره هر کاری دلش میخواد بکنه؟
ا.ت:میکا پدرت راست میگه دیگه چرا اینطوری میکنی؟؟
میکا:من هر کاری دلم بخواد میکنم
جین:کسی توی خونه من حق نداره هر کاری میخواد بکنه اگه میخوای بفرمایید بیرون*داد*
میکا:باشه باشه من میرم
جین:به سلامت
ا.ت:جین بس کن
جین:بزار بره کسی که به حرفم گوش نمیده حق نداره اینجا بمونه
میکا رفت از خونه بیرون
فلش بک به ی ساعت پیش:/
میکا:هیونشیک من باید برم
هیونشیک:یکم زود نیس؟؟
میکا:بابام امروز مرخصی داره باید زود خونه باشم
هیونشیک:اخه مگه تو چند سالته که بابید از بابات اجازه بگیری؟؟
جین:به تو ربطی نداره
با این صدا به پشت برگشتن
میکا:ب..بابا
جین:چشمم روشن
میکا:بابا توضیح میدم
جین:برو تو ماشین بشین میام
میکت:ولی..
جین:زود باش*داد*
مبکا ی نگاه به هیونشیک انداخت و رفت تو میاشین
جین:مگه نگفتم با دختر من دیگه نپلک
هیونشیک:ولی من اونو دوست دارم
جین:تو غلط میکنی*ی مشت زد به صورت هیونشیک*
هیونشیک:نشونت میدم... و رفت
جین:نشون بده ببینم میخوای چیکار کنی*داد*
جین رفت سوار ماشین شد
میکا خیلی ترسیده بود چون به حرف باباش گوش نداده بود و از واکنشش میترسید
جین:مگه نگفتم با اون پسره نگرد*اروم*
میکا:بابا..
جین:تا خونه حرفی نشنوم .
میکا ساکت شد
پایان فلش بک:/
۷۴.۸k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.