خوناشامکوچولو

#خوناشام_کوچولو
پارت 40
ویو کوک
رفتم تو دیدم تازه از حموم اومده و میخواد مو ها رو خشک کنه
+عشقم تویی
_اره فسقلی منم
+که فسقلی ها(خنده) بیا بشین چیشده
_ن بیا فعلا کمک کنم مو هات رو خشک کنی بعد باهم میشینیم حرف میزنیم
+باش(بالحن بچگونه و کیوت)
وقتی اون جوری گفت باشه رسمن براش ضعیف کردم انقد کیوت بود که دام دلش میخواست درسته قورتش بده
همین جور که داشتم موهاش رو خشک میکردم به ابن فک میکردم که این دختر چقد زیبا و کامله اصلا چیشد که انقد عاشقش شم چیشد که اینجوری بهش دلباختم همین جوری که مشغول بودم
+عشقم موهام خشک شد حالا ببندمش که بیام و بشینیم حرف بزنیم
نشستم رو تخت و ا. تم موهاش رو بست و اومد بشینه بغل دستم که گفتم
_ن ن اونجا ن باید بیای بشینی اینجا (اشاره به روی پاش)
+اخه... باشه (با خجالت و گونه هاش سرخ شد)
_(ا.ت و بغل کرد) بیا چند لحظه این جوری باشیم بعد حرف بزنیم(تو ذهنش=عجیبه ولی حس بدی دارم )
+اوم(تو ذهنش=یهو یه حس بدی بهم دست داد و دلشوره بدی گرفتم نمیدونماین چه حس لعنتیه که الان باید سراغم میومد )
_خب خب حالا بیا حرف بزنیم
+چیشده
_ببین تهیونگ هیونگ عاشق لیا شده
+چیییییییییییییییییییی واقعنی راست میگی اخ جوننن(با ذوق)
_اره اروم ولی الان نمیخواد بهش اعتراف کنه +چرا خوب
_چون آمادگیش رو نداره و نمیدونه که باید چطوری اعتراف کنه
+این دو نفر اخر منو دق میدن برو بگو دوسش دارم حله دیگع وای... خب اوکی من یجوری از زیر زبون لیا میکشم بیرون که از چطور اعترافی خوشش میاد بعد تو هم کاری کن آمادگی پیدا کنه
_اوکی... عشقم
+جانم
ویو ا. ت
کوک تا خواست حرف بزنه لیا اومد تو و وقتی اومد تو و من رو رو پای کوک دید هنگ کرد و زود رو بیرون
=اونجا چخبرههههه
+(از روی پای کوک بلند شد ) هیچی بیا تو
=چیکار میکنید هنوز بقیه بیدارن
+دیوانه داشتیم حرف میزدیم
=اوکی باید پایین غذا بخوریم
+شما برید من یکم دراز بکشم میام از حموم اومدم خستم
_من میرم شما هم زود بیاید
=ا. ت خوبی
+اره چطور(تو ذهنش=ن دلشوره بدی دارم)
=هیچی همین جوری(تو ذهنش=اخع یهو حس بدی بهم دست داد)
=باشه پس من پایین منتظرم
لیا رفت چشمم بستم تا یکم اروم شم که همون لحظه حس کردم یه چیزی تیزی مثل سوزن رفت تو پوستم و چیزیتون بدنم خالی شد خواستم چشام رو باز کنم یا جیغ بزنم ولی نتونستم من داشتم بیهوش میشدم در اصل باید بگم من بیهوش ش.. شد... دم
شرط=7 تا لایک❤ و 7 تا کامنت🗨
دیدگاه ها (۱۳)

سانشاین تولدت مبارک

#خوناشام_کوچولو پارت 41 ویو کوک ما غذا خوردم چند بار خواستم ...

#خوناشام_کوچولو پارت39ویو ا. تدر رو باز کردم و با دیدن اون ه...

#خوناشام_کوچولو پارت 38روز مهمانی ویو ا. ت از خواب بیدار شدم...

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

پارت ۷۵ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط