انگشتر را که دستش دیدم خنده ام گرفت حلقه ی ابراهیم یک ا

انگشتر را که دستش دیدم، خنده ام گرفت. حلقه ی ابراهیم یک انگشتر عقیق بود. توی عملیات رکابش شکسته بود. نگین را داده بود برایش رکاب ساخته بودند. چه قید و بندی داشت!
گفت «...دوست دارم سایه ی تو همیشه دنبالم باشه.»
یادگاران، جلد 2 کتاب شهید محمد ابراهیم همت ، ص 34
دیدگاه ها (۶)

می ترسیدیم، ولی باید این کار را می کردیم. با زبان خوش بهش گف...

حاج حسین از خط تماس گرفته بود، ازمن می پرسید « حاج آقا! ما ا...

اسطوره سپاه انصارالمهدی عجشهید مدافع حرمجاویدالاثر"شهید علی ...

متاسفانه اصل حجاب الان فراموش شده ولی ظاهرش درسته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط