Part ¹¹
Part ¹¹
+باشه....
_(رفت)
(ساعت ¹⁰ شب)
ویو ات
میترسیدم و خوابم میومد برای همین رفتم در اتاق تهیونگو زدم
_بله؟
+منم
_(درو باز کرد)اووو سلام بیب
+سلام(لبخند فیک)
_بیا تو
+مرسی
ویو ته
اومدش تو و درو بستم و نشست روی تخت و کنارش نشستم و صورتش حالت جدی داشت
+تهیونگ...
_چیزی شده؟
+میشه امشب پیشت بخوابم؟
_اوممم...باشه ولی چرا میخوای پیشم بخوابی؟
+تنهایی میترسم
_(خنده)باشه
(¹⁰ شب)
ویو ته
روی کاناپه نشسته بودم که دیدم ات با لباس خواب رفت توی آشپز خونه و حتی منو ندید...یواشکی رفتم پشتش و داشتش آب میخورد که دستمو دورش حلقه کردم و بلندش کردم
+(جیغ آروم)کیه؟
_منم
+هوففففف ترسوندیم
_(خنده)
برایدش کردم و با یه بشکن وارد اتاقم شدیم و خوابوندمش روی تخت و لباسمو خواستم دربیارم که دستشو گذاشت جلوی چشمش
+چیکار میکنی؟(خجالتی)
_میخوام بخوابم
رفتم کنارش دراز کشیدم و روی خودمو خودش یه پتو گذاشتم و بغلش کردم
+شب بخیر
_شب بخیر(لبخند)
(ساعت ⁵ صبح)
ویو ات
بیدار شدم و هنوز توی بغلش بودم...عذاب وجدان دارم...آروم از بغلش اومدم بیرون و رفتم به سمت کمدش...یه کیف توی کمد بود و براش داشتم و توشو گشتم و دیدم یه نوشته توشه...(اتو بکش)...یخورده که تهیونگ تکون خورد سریع وسایلو گذاشتم سرجاشون و کمدو بستم و رفتم کنارش و بغلش کردم و خوابیدم
(ساعت ⁹ صبح)
ویو ته
از خواب بیدار شدم دیدم ات خوابه...بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم و همینطور نگاش میکردم...لبخندی روی لبم اومد که چشماشو باز کرد...بوسه ی سطحی روی لبش گذاشتم و بلند شدم تا برم به کارام برسم
لایک:²⁰
کامنت:¹⁵
+باشه....
_(رفت)
(ساعت ¹⁰ شب)
ویو ات
میترسیدم و خوابم میومد برای همین رفتم در اتاق تهیونگو زدم
_بله؟
+منم
_(درو باز کرد)اووو سلام بیب
+سلام(لبخند فیک)
_بیا تو
+مرسی
ویو ته
اومدش تو و درو بستم و نشست روی تخت و کنارش نشستم و صورتش حالت جدی داشت
+تهیونگ...
_چیزی شده؟
+میشه امشب پیشت بخوابم؟
_اوممم...باشه ولی چرا میخوای پیشم بخوابی؟
+تنهایی میترسم
_(خنده)باشه
(¹⁰ شب)
ویو ته
روی کاناپه نشسته بودم که دیدم ات با لباس خواب رفت توی آشپز خونه و حتی منو ندید...یواشکی رفتم پشتش و داشتش آب میخورد که دستمو دورش حلقه کردم و بلندش کردم
+(جیغ آروم)کیه؟
_منم
+هوففففف ترسوندیم
_(خنده)
برایدش کردم و با یه بشکن وارد اتاقم شدیم و خوابوندمش روی تخت و لباسمو خواستم دربیارم که دستشو گذاشت جلوی چشمش
+چیکار میکنی؟(خجالتی)
_میخوام بخوابم
رفتم کنارش دراز کشیدم و روی خودمو خودش یه پتو گذاشتم و بغلش کردم
+شب بخیر
_شب بخیر(لبخند)
(ساعت ⁵ صبح)
ویو ات
بیدار شدم و هنوز توی بغلش بودم...عذاب وجدان دارم...آروم از بغلش اومدم بیرون و رفتم به سمت کمدش...یه کیف توی کمد بود و براش داشتم و توشو گشتم و دیدم یه نوشته توشه...(اتو بکش)...یخورده که تهیونگ تکون خورد سریع وسایلو گذاشتم سرجاشون و کمدو بستم و رفتم کنارش و بغلش کردم و خوابیدم
(ساعت ⁹ صبح)
ویو ته
از خواب بیدار شدم دیدم ات خوابه...بوسه ای روی پیشونیش گذاشتم و همینطور نگاش میکردم...لبخندی روی لبم اومد که چشماشو باز کرد...بوسه ی سطحی روی لبش گذاشتم و بلند شدم تا برم به کارام برسم
لایک:²⁰
کامنت:¹⁵
۱۵.۵k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.