BTS, Roman

#زندگی_من
#ادامه_پارت_سی

من- چیزی شده اقا؟
(هربده)تهیونگ- میخواستی چی بشه؟
[وای نه، اومده حالیت کنه..]

اشک توی چشام جمع شد. دلم خیلی نازک تر از این حرفا بود.[خواهش میکنم داد نزن]

تهیونگ- بخاطر تو ابروم جلوی دوستام رفت

با شدت از جاش بلند شد و من حدود ۵ قدم ازش فاصله گرفتم.
به چشمای عصبانیش زل زده بودم. همونطور از ترس و لرز اُبهتش در برابرم بغضم شکست و اشک های ریزی میریختم.
میخواست به سمتم خیز برداره، اما وقتی متوجه اشک هام شد از کارش پس زد.
جلوش زانو زدم و با گریه و فریاد عذر خواهی کردم

من- خواهش میکنم اقا، من و ببخشید، من و ببخشید اقا... عذر میخوام.. من و ببخشیییید... حق حق

گریه کردم، اینقدر گریه کردم که کف اتاقم و اشکای صورتم خیس کرده بودن.
داغون شده بودم. به یک جایی رسیده بودم که نه میتونستم زندگی کنم نه میتونستم بمیرم. تنها چیزی که بلد بودم فقط چشم چشم گفتنام بود. تنها باید از این استفاده میکردم. دیگه زندگیی نداشتم.. دیگه کاری نمیتونستم بکنم.
از اتاقم خارج شد. اما من همونطور خشکم زده بود. دیگه زار نمیزدم، اما بجاش اشکم خشک نمیشد.
روی تختم دراز کشیدم، اینقدر گریه کردم تا چشام گرم شده بود و کم کم اجازه چند ساعت استراحت رو به زندگی داغونم دادم.
(یک هفته بعد)
توی آشپز خونه با هانول داشتیم سالاد درست میکردیم.

هانول- دیروز تولد دختر خالم بود، رفتیم خونه خالم.. اصلا نگم برات که چه لباسی پوشیده بود!
من- جدی! کو ببینم

گوشی شو برداشتم و بهم نشون داد

من- اوووو! برگام! خوشبحالش!
هانول- اره پدر سوخته! منم میخوااام..
(خنده) من- خب برو بخر! من چی که اصلا پول ندارم برم بخرم!
هانول- خب از اقا بگیر، اون که خروار خروار پول داره!
من- خوشخیال
هانول- نه جدی.. خودت که میدونی از آدمای تعارفی اصلا خوشش نمیاد
من- اره ولی اگه بیش از حد پیش بری ممکنه ناراحت بشه. به هرحال من هفته پیش که تازه اومده بودم برام کلییی لباس خرید
هانول- جدی! خوشبحالت! راستی تولد تو کِی هست؟
من- من؟!.. اممم... نمیدونم! امروز چندمه؟
هانول- امروز ۸
من- جدیییی! خب فرداس!!
هانول- چیییییییی! چرا الان میگی!!! خو من الان چه گوهی بخورم برااات!؟
(ذوق و مهربونی) من- هیچی بابا، من اینطوری موذب میشم. بهتر هیچکار نکنین
هانول- اینطوری که نمیشه! یک چیز بگو..
من- خب... من بیرون رفتن و بیشتر ترجیح میدم. میگم چطوره بریم شهربازی؟
(ذوق)هانول- اوه البته چرا که نههههههه!
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
دیدگاه ها (۰)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط