ارباب من
ارباب من
پارت 16
وقتی بیدار شدم 7:40 دقیقه بود دلم درد میکرد از گشنگی. لباس آبی تیره با شلوار مشکیمو پوشیدمو رفتم پایین جونگ.سو رو مبل نشسته بود و داشت روزنامه میخوند وقتی منو دید نگاهی بهم انداخت و دوباره سرشو برد تو روزنامه
جونگ سو: بیدار شدی؟
یوری: ببخشید؟
جونگ سو: چند دقیقه پیش شام حاضر بود خدمتکارا هرچی صدات زدن بیدار نشدی
یوری: آها ببخشید خسته بودم
جونگ سو: مشکلی نیست بشین سر میز برات شام بیارن
یوری: باشه ممنون
به سمت میز رفتم و نشستم دور ترین صندلیو به مبلی که جونگ سو روش نشسته بود انتخاب کردم خدمتکارا شام اووردن دیگه آخرای شام خوردنم بود که جونگ سو یه خدمتکارو صدا زد و کنترل تلویزیونو داد دستش و مشغول حرف زدن باهاش شد بعد 5 مین جونگ سو با لحنی پیچیده بهش گفت حالا که بلد نیستی برو و بعد زمزمه کرد نمیدونم چشه معلوم بود تلویزیون یه مشکلی داشت و من بلد بودم تلویزیونو درست کنم به سمت کنترل رفتم
یوری: تلویزیون چشه؟
جونگ سو: بهت گفتم تعمیرش کنی؟
یوری: منم پرسیدم تلویزیون چشه
جونگ سو: کانال هارو نمیاره
بعد از ور رفتن با تلویزیون و دست زدن تنظیماتش درستش کردم
یوری:درس شد
کنترلو گذاشتم رو میز و میخواستم سمت اتاقم برم
یوری: بابت شام هم ممنون
قشنگ پیدا بود با حالت تعجبی بهم نگاه کرده ولی بی اهمیت بهش به راهم ادامه دادم و رفتم تو اتاقم
جونگ سو:
بعد از اینکه خدمتکار رفت یوری اومد و کنترلو برداشت و پرسید تلوزیون چشه جوابشو به تندی دادم نمیخواستم بگم تلویزیون چشه چون یه آشپز از تلویزیون سر در نمی اوورد و نمیخواستم فکر کنه بلد نیستم ولی با لحن تند تری جوابم داد و بهش گفتم تلوزیون چه مشکلی داره بعد از 5 مین درستش کرد مات و متعجب نگاش کردم فکر نمی کردم بتونه درستش کنه کنترلو سر جاش گذاشت و خیلی سرد به خاطر شام تشکر کرد و رفت تو اتاقش دختر یه دنده و عجیبی بود همونجا رو مبل دراز کشیدم و خوابیدم
..
یوری:
روتین پوستیمو انجام دادم و یه تلویزیون گوشه ی اتاقم بود روشنش کردم و مشغول دیدن فیلم شدم
.
.
.
حدود ساعت 12 بود خیلی خوابم میومد و خوابیدم
پارت 16
وقتی بیدار شدم 7:40 دقیقه بود دلم درد میکرد از گشنگی. لباس آبی تیره با شلوار مشکیمو پوشیدمو رفتم پایین جونگ.سو رو مبل نشسته بود و داشت روزنامه میخوند وقتی منو دید نگاهی بهم انداخت و دوباره سرشو برد تو روزنامه
جونگ سو: بیدار شدی؟
یوری: ببخشید؟
جونگ سو: چند دقیقه پیش شام حاضر بود خدمتکارا هرچی صدات زدن بیدار نشدی
یوری: آها ببخشید خسته بودم
جونگ سو: مشکلی نیست بشین سر میز برات شام بیارن
یوری: باشه ممنون
به سمت میز رفتم و نشستم دور ترین صندلیو به مبلی که جونگ سو روش نشسته بود انتخاب کردم خدمتکارا شام اووردن دیگه آخرای شام خوردنم بود که جونگ سو یه خدمتکارو صدا زد و کنترل تلویزیونو داد دستش و مشغول حرف زدن باهاش شد بعد 5 مین جونگ سو با لحنی پیچیده بهش گفت حالا که بلد نیستی برو و بعد زمزمه کرد نمیدونم چشه معلوم بود تلویزیون یه مشکلی داشت و من بلد بودم تلویزیونو درست کنم به سمت کنترل رفتم
یوری: تلویزیون چشه؟
جونگ سو: بهت گفتم تعمیرش کنی؟
یوری: منم پرسیدم تلویزیون چشه
جونگ سو: کانال هارو نمیاره
بعد از ور رفتن با تلویزیون و دست زدن تنظیماتش درستش کردم
یوری:درس شد
کنترلو گذاشتم رو میز و میخواستم سمت اتاقم برم
یوری: بابت شام هم ممنون
قشنگ پیدا بود با حالت تعجبی بهم نگاه کرده ولی بی اهمیت بهش به راهم ادامه دادم و رفتم تو اتاقم
جونگ سو:
بعد از اینکه خدمتکار رفت یوری اومد و کنترلو برداشت و پرسید تلوزیون چشه جوابشو به تندی دادم نمیخواستم بگم تلویزیون چشه چون یه آشپز از تلویزیون سر در نمی اوورد و نمیخواستم فکر کنه بلد نیستم ولی با لحن تند تری جوابم داد و بهش گفتم تلوزیون چه مشکلی داره بعد از 5 مین درستش کرد مات و متعجب نگاش کردم فکر نمی کردم بتونه درستش کنه کنترلو سر جاش گذاشت و خیلی سرد به خاطر شام تشکر کرد و رفت تو اتاقش دختر یه دنده و عجیبی بود همونجا رو مبل دراز کشیدم و خوابیدم
..
یوری:
روتین پوستیمو انجام دادم و یه تلویزیون گوشه ی اتاقم بود روشنش کردم و مشغول دیدن فیلم شدم
.
.
.
حدود ساعت 12 بود خیلی خوابم میومد و خوابیدم
۱.۱k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.