عمارتکیمتهیونگ

#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۲۹
_پس اشکات رو پاک کن،میخوام یه خبر خوب بهت بدم.
ایزول:چی؟...س..سئونگ اومده
_نبابا...تو هم همچی رو به سئونگ ربط میدی
ایزول:خیلی وقته ندیدمش دلم براش تنگ شده
_اوههه...تو همون دختر مغرور مشاور نبودی
که سعی داشتی منو از چنگال گرگا(پسرا)دور نگه داری؟
ایزول:آره...حالا خودم گیر چنگال گرگا افتادم
....
ایزول:حالا خبر خوش تو بگو.
_قراره ازدواج کنم
ایزول:با کی؟؟؟(ذوق زده)
_حدس بزن
ایزول:آقای ج_جئون؟
_اهوم.
ایزول:الکی میگی؟
_به جان تو که میخوام دنیا باشه ولی تو نباشی
ایزول دستش رو روی دهنش‌گذاشت و بالا و پایین پرید
ایزول:خب...بگو ببینم چجوری باهم آشنا شدین؟
_اون بهم درخواست داد و منم قبول کردم
ایزول:یکم صبرمیکردی بعد قبول میکردی
_اهوم...همین کار رو انجام دادم
ایزول:آفرین،راستی قضیه ساعت چیه؟
_هیچی بابا،پاپوش برام دوخته بودن
ایزول:کییییی؟
دلم نمیخواست بگم داهیون
اون همینجوریش هم پیش بقیعه خراب شده بود
_یکی از ندیمه ها که انگاری از کوک خوشش میومده.
ایزول:کجاست اون ندیمه؟..
_ارباب از عمارت پرتش کرد بیرون
ایزول:اسمش چیه؟
_نمیدونم
ایزول:زنیکه....
دیدگاه ها (۰)

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۳۰کوک:میونگ.سریع برگشتم سمت صدا.ایزو...

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۳۱*فلش بک به چندساعت پیش*از زبان داه...

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۲۸<زمان حال>حالا تهیونگ و کوک هم نسب...

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۲۷ته با دلسوزی بهم خیره شده بوددستی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط