عمارت کیم تهیونگ
#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۳۱
*فلش بک به چندساعت پیش*
از زبان داهیون:
_کارتو خوب انجام بده
+چشم خانم
_شنیدم خوب ادیت میزنی.
+درست شنیدین.
_پس ازت توقع دارم خوب کارتو انجام بدی تا بتونی خوب هم پول بگیری
+بهم اعتماد کنید،مو لا درزش نمیره
_خیله خب،نصفش رو الان میدم،نصفش رو بعد از اینکه کارتو خوب انجام دادی
+بله...ممنون.
*دو روز بعد*
کوک تو اتاق میونگ بود،سریع وارد اتاقش شدم و عکسارو گذاشتم رو میز.
یه نوت رنگی برداشتم و روش نوشتم:
《مراقب دور و برت باش جناب جئون،زنت داره بهت خیانت میکنه》
اینو گذاشتم و از اتاق اومدم بیرون
تهیونگ:داهیون
_آ...ترسیدم
دستمو گذاشتم رو قلبم
تهیونگ:چیکار میکردی اون تو؟
_آآم...راستش...
تهیونگ:هوم؟
یه تای ابروش رو انداخت بالا و چند قدمی اومد جلو
تهیونگ:حالم ازت بهم میخوره...باید همون موقع ایی که گمشدن ساعتت رو انداختی سر میونگ میفهمیدم
_تهیونگ،آ....اینطور نیست
تهیونگ:پسچطوریه؟(داد)
_خواهش میکنم.
زانو زدم و خودمو انداختم به گریه
_خواهش میکنم،غلط کردم
تهیونگ:گمشو(اروم)
_خواهش میکنم..بزا بهت توضیح بدم تهیونگ
تهیونگ:گمشو بیرووون(داد)
_تهیونگ.
تهیونگ:زبون آدم حالیت نمیشه،ها؟
از موهام گرفت و حقیرانه از عمارت پرت کرد بیرون
*از زبان تهیونگ*
+تهیونگ...تهیونگ
_بله
از قضیه این عکسا خبر دارری؟+
_کدوم عسکا؟(قهوه رو گذاشتم رو میز)
عکسارو داد دستم بهشون خیره شدم
_اینا چیه؟
*عکسای ل_خ_ت میونگ با یه پسره درحال..
_اینارو از کجا گزفتی؟
+تو اتاقم بود
یاد چند ساعت پیش افتادم،داهیون...
_غیر ممکنه
+چی؟
_بشین برات توضیح بدم
_پابان فلش بک_
#پارت_۳۱
*فلش بک به چندساعت پیش*
از زبان داهیون:
_کارتو خوب انجام بده
+چشم خانم
_شنیدم خوب ادیت میزنی.
+درست شنیدین.
_پس ازت توقع دارم خوب کارتو انجام بدی تا بتونی خوب هم پول بگیری
+بهم اعتماد کنید،مو لا درزش نمیره
_خیله خب،نصفش رو الان میدم،نصفش رو بعد از اینکه کارتو خوب انجام دادی
+بله...ممنون.
*دو روز بعد*
کوک تو اتاق میونگ بود،سریع وارد اتاقش شدم و عکسارو گذاشتم رو میز.
یه نوت رنگی برداشتم و روش نوشتم:
《مراقب دور و برت باش جناب جئون،زنت داره بهت خیانت میکنه》
اینو گذاشتم و از اتاق اومدم بیرون
تهیونگ:داهیون
_آ...ترسیدم
دستمو گذاشتم رو قلبم
تهیونگ:چیکار میکردی اون تو؟
_آآم...راستش...
تهیونگ:هوم؟
یه تای ابروش رو انداخت بالا و چند قدمی اومد جلو
تهیونگ:حالم ازت بهم میخوره...باید همون موقع ایی که گمشدن ساعتت رو انداختی سر میونگ میفهمیدم
_تهیونگ،آ....اینطور نیست
تهیونگ:پسچطوریه؟(داد)
_خواهش میکنم.
زانو زدم و خودمو انداختم به گریه
_خواهش میکنم،غلط کردم
تهیونگ:گمشو(اروم)
_خواهش میکنم..بزا بهت توضیح بدم تهیونگ
تهیونگ:گمشو بیرووون(داد)
_تهیونگ.
تهیونگ:زبون آدم حالیت نمیشه،ها؟
از موهام گرفت و حقیرانه از عمارت پرت کرد بیرون
*از زبان تهیونگ*
+تهیونگ...تهیونگ
_بله
از قضیه این عکسا خبر دارری؟+
_کدوم عسکا؟(قهوه رو گذاشتم رو میز)
عکسارو داد دستم بهشون خیره شدم
_اینا چیه؟
*عکسای ل_خ_ت میونگ با یه پسره درحال..
_اینارو از کجا گزفتی؟
+تو اتاقم بود
یاد چند ساعت پیش افتادم،داهیون...
_غیر ممکنه
+چی؟
_بشین برات توضیح بدم
_پابان فلش بک_
۱۰.۱k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.