Fatemeh:
Fatemeh:
ارسلان:که من چرا درخواست به این بزرگی رو رد کردم ولی من برام مهم نبود چون فک میکردم میتونم آیندمو به دست بیارم اما نشد ... بعد یه هفته تو آمریکا با یه دختر ایرانی آشنا شدم اسمش شقایق بود بعد یه ماه من با شقایق رل زدم و همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه یه روز فهمیدم شقایق داره تمام مال و منال منو بالا میکشه و با یه پسره مهاجرت میکنه به کانادا و منم تمام ثروتمو برداشتم و برگشتم ایران راستش من از شقایق همچین انتظاری نداشتم ولی وقتی فهمیدم حتی بهترین ادم هم یه روزی بد میشه دیگه تبدیل شدم به یه آدم جدی که به هیچ کس اعتماد نمیکنه و بعد یه مدت پدرم فوت شد و من شدم ارباب
دیانا: متاسفام واسه فوت پدرتون
ارسلان: مرسی... خواستم اینو بگم که من دوباره به یکی اعتماد کردم و اون آدم..... تویی دیانا
دیانا: م .. من .....
ارسلان: آره تو .... رابطه ای در کار نیس من فقط دوس دارم باهات صمیمی تر بشم
دیانا: اوهوم
ارسلان: مرسی ... ببخشید که اینقدر حرف زدم
دیانا: نه اشکال نداره
ا
ارسلان:که من چرا درخواست به این بزرگی رو رد کردم ولی من برام مهم نبود چون فک میکردم میتونم آیندمو به دست بیارم اما نشد ... بعد یه هفته تو آمریکا با یه دختر ایرانی آشنا شدم اسمش شقایق بود بعد یه ماه من با شقایق رل زدم و همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه یه روز فهمیدم شقایق داره تمام مال و منال منو بالا میکشه و با یه پسره مهاجرت میکنه به کانادا و منم تمام ثروتمو برداشتم و برگشتم ایران راستش من از شقایق همچین انتظاری نداشتم ولی وقتی فهمیدم حتی بهترین ادم هم یه روزی بد میشه دیگه تبدیل شدم به یه آدم جدی که به هیچ کس اعتماد نمیکنه و بعد یه مدت پدرم فوت شد و من شدم ارباب
دیانا: متاسفام واسه فوت پدرتون
ارسلان: مرسی... خواستم اینو بگم که من دوباره به یکی اعتماد کردم و اون آدم..... تویی دیانا
دیانا: م .. من .....
ارسلان: آره تو .... رابطه ای در کار نیس من فقط دوس دارم باهات صمیمی تر بشم
دیانا: اوهوم
ارسلان: مرسی ... ببخشید که اینقدر حرف زدم
دیانا: نه اشکال نداره
ا
۱۵.۹k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.