استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل۲ )
پارت ۹۹
مینو سری تکون داد به نشانه " نه "
تهیونگ : چرا اون شب بهم نگفتی که ح*امله ای
مینو نگاه غمگین اش را به زمین دوخت
مینو : اون شب وقتی رفته بودیم خونه پدرم کمی شک کرده بودم که حامله باشم ولی گفتم نه اصلا مخالف بودم دو ماه میشد که عادت ماهانه نشده بودم حالت تهوع داشتم ولی اهمیت نمیدادم
تهیونگ : باشه اشکالی نداره
مینو را در آغوش اش گرفت و ب*وسی رو موهایش گذاشت
تهیان : مینو نمیخواهی بگی کی ترو دزدیده بود
مینو : اون فرد کسی هست که شما اون رو میشناسین
تهیونگ : خب بگو
مینو : "سوکهون "
تهیونگ شوکه گفت
تهیونگ : چی چرا اون ....
تهیان : ببینم از نظرت مافیا بود
مینو: آره خودش گفت که باند پدرش دستشه
تهیونگ در فکر فروع رفت و باز هم همان سکوت کرد تهیونگ با سکوت کردنش میتونست مشکلات رو حل کنه ....
یون وو : خب چرا ترو دزدیه بود بعدشم این همه مدت
مینو سکوت کرد و در فکر فروع رفت با گرفتن دست اش توسط تهیونگ نگاه اش را به تهیونگ دوخت
تهیونگ : خانم کوچولوم نگران نباش دیگه نمیزارم هیچ کس بهت نزدیک شه
و در اغوش اش گرفت آغوش گرم تهیونگ برایش امن ترین جایی دنیا بود
گایا : خدایا خیلی خستم
یون وو : دراز بکش کمی استراحت کن
گایا : باشه
گایا سمته مبل کنار رفت و دراز کشید همان زمان صدا زنگ در به گوشش خورد یون وو بلند شد تا بره پیتزا ها را بگیره
یون وو : بح بح پیتزا ها رسیدن
همه جم شدن سمته میز و مشغول خوردن پیتزا ها شدن
یون وو : اینجا سه اوتاق داره کی چجوری بخوابه
تهیان : خوب چه ربطی به خوابیدن داره باید جاهامون مشخص شه
تهیونگ : خب یه اتاق ماله منو خانم کوچولوم هستش و یک اتاق ماله گایا
و تهیان یون وو تو یه اتاق بخوابین
یون وو : هویی عمرن با تهیان تو یک اتاق بخوابم
تهیان : هی چی میگی یه امشب فردا میریم
یون وو : حالا هرچی ...
تهیونگ روبه مینو از خستگی از صورت اش معلوم بود
تهیونگ : مینو خوابت میاد
مینو : نه خب ...
تهیونگ : باشه بریم استراحت کنیم
تهیونگ دست مینو را گرفت و از صندلی بلند شد هر دو سمته اتاق راهی شدن
وارد اتاق شدن و مینو سمته تخت رفت و نشست تهیونگ نگران کنارش نشست
تهیونگ : عزیزم فکر کنم حالت خوب نیست
مینو : نه خوبم فقد کمی بخوابم خوب تر هم میشم
تهیونگ : دراز بکش عزیزم
مینو : بغلم میکنی
با اون چهره کیوت اش دراز کشید تهیونگ هم کنار اش دراز کشید و در اغوش اش گرفت و پتو رو خودشون کشیدن
تهیونگ: فسقلی مادرتو اذیت نکنیا
مینو: نه اذیتم نمیکنه چون حرف بابایی رو گوش میده
Yonjin953@
پارت ۹۹
مینو سری تکون داد به نشانه " نه "
تهیونگ : چرا اون شب بهم نگفتی که ح*امله ای
مینو نگاه غمگین اش را به زمین دوخت
مینو : اون شب وقتی رفته بودیم خونه پدرم کمی شک کرده بودم که حامله باشم ولی گفتم نه اصلا مخالف بودم دو ماه میشد که عادت ماهانه نشده بودم حالت تهوع داشتم ولی اهمیت نمیدادم
تهیونگ : باشه اشکالی نداره
مینو را در آغوش اش گرفت و ب*وسی رو موهایش گذاشت
تهیان : مینو نمیخواهی بگی کی ترو دزدیده بود
مینو : اون فرد کسی هست که شما اون رو میشناسین
تهیونگ : خب بگو
مینو : "سوکهون "
تهیونگ شوکه گفت
تهیونگ : چی چرا اون ....
تهیان : ببینم از نظرت مافیا بود
مینو: آره خودش گفت که باند پدرش دستشه
تهیونگ در فکر فروع رفت و باز هم همان سکوت کرد تهیونگ با سکوت کردنش میتونست مشکلات رو حل کنه ....
یون وو : خب چرا ترو دزدیه بود بعدشم این همه مدت
مینو سکوت کرد و در فکر فروع رفت با گرفتن دست اش توسط تهیونگ نگاه اش را به تهیونگ دوخت
تهیونگ : خانم کوچولوم نگران نباش دیگه نمیزارم هیچ کس بهت نزدیک شه
و در اغوش اش گرفت آغوش گرم تهیونگ برایش امن ترین جایی دنیا بود
گایا : خدایا خیلی خستم
یون وو : دراز بکش کمی استراحت کن
گایا : باشه
گایا سمته مبل کنار رفت و دراز کشید همان زمان صدا زنگ در به گوشش خورد یون وو بلند شد تا بره پیتزا ها را بگیره
یون وو : بح بح پیتزا ها رسیدن
همه جم شدن سمته میز و مشغول خوردن پیتزا ها شدن
یون وو : اینجا سه اوتاق داره کی چجوری بخوابه
تهیان : خوب چه ربطی به خوابیدن داره باید جاهامون مشخص شه
تهیونگ : خب یه اتاق ماله منو خانم کوچولوم هستش و یک اتاق ماله گایا
و تهیان یون وو تو یه اتاق بخوابین
یون وو : هویی عمرن با تهیان تو یک اتاق بخوابم
تهیان : هی چی میگی یه امشب فردا میریم
یون وو : حالا هرچی ...
تهیونگ روبه مینو از خستگی از صورت اش معلوم بود
تهیونگ : مینو خوابت میاد
مینو : نه خب ...
تهیونگ : باشه بریم استراحت کنیم
تهیونگ دست مینو را گرفت و از صندلی بلند شد هر دو سمته اتاق راهی شدن
وارد اتاق شدن و مینو سمته تخت رفت و نشست تهیونگ نگران کنارش نشست
تهیونگ : عزیزم فکر کنم حالت خوب نیست
مینو : نه خوبم فقد کمی بخوابم خوب تر هم میشم
تهیونگ : دراز بکش عزیزم
مینو : بغلم میکنی
با اون چهره کیوت اش دراز کشید تهیونگ هم کنار اش دراز کشید و در اغوش اش گرفت و پتو رو خودشون کشیدن
تهیونگ: فسقلی مادرتو اذیت نکنیا
مینو: نه اذیتم نمیکنه چون حرف بابایی رو گوش میده
Yonjin953@
- ۱۳.۱k
- ۰۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط