مروارید آبی
مروارید آبی²
Part ⁸
فلش بک به صبح*
ویو لانا
چشمام و اروم اروم باز کردم همه جا کمی تار دیده میشد چند بار پشت سر هم پلک زدم تا بتونم درست ببینم
تو اشپزخونه روی میز بودم و روم یه پتوی نازک بود... حتما کاره لوگان عه
پتو رو تا کردم و گذاشتم روی صندلی چشمام و کمی مالیدم و پاشدم از صندلی که برم سرویس بهداشتی که دستم خورد و فنجون قهوه دیشب افتاد زمین و خورد شد
نشستم زمین و اروم اروم شروع کزدم به ورداشتن تیکه های فنجون هیچ سینی یا چیز دیگه ای نبود پیشم که تیکه هاا رو بزارم توش مجبور شذم تیکه های بزرگ و بزارم تو دستم
تیکه سومی که میخواستم ورش دارم دستی روی مچم قرار گرفت و مانعه ور داشت تیکه فنجون شد
سرم و بالا گرفتم و به چشمای مشکیش که مثل همیشه میدرخشید نگاه کردم
=باز که داری کار دست خودت میدی مامان (سرد)
+وقتی سرد صحبت میکنی جیگرم اتیش میگیره
= زمان بده مامان (سرد)
+ به ساعت مچی نگاه میکنه *
ساعت شیشه بزار جمع کنم و برم حاضر شم
لوگان دست لانا رو ول کرد و رفت جارو اورد*
= من حاضرم جمع میکنم تو برو حاضر شو (سرد)
+سرشو انداخت پایین*
باشه (اروم)
ویو لوگان
دیشب پلک رو هم نزاشتم داشتم ادکلن مو میزدم که صدای شکستن شیشه اومد
با تمام سرعت از اتاق اومدم بیرون... و به سمت پله ها قدم گذاشتم
پله ها رو رد کردم و به اپن اشپزخونه رسیدم...
هوم.. مثل همیشه بازم حواسش جای دیگه بوده
بعد از راضی کردنش که حاضر بشه داشتم شیشه های بزرگ و ورداشتم با دستم و بقیه رو با جارو جمع کردم وقتی جارو رو گذاشتم جاش دسته جارو خونی شده بود به نگاهی به دستم کردم و متوجه زخم کم عمقی رو انگشتم شدم
به انگشتم اب زدم و بعدش چسب زخم زدم بهش
صدای قدم های مامانم میومد برگشتم سمتش... مثل همیشه خیلی شیک پوشه واقعا از یه جهتی بهش افتخار میکنم که همچین مادری دارم.. و از جهت دیگه خودم و لعنت میکنم که من بچه همون مادرم... اینقدری بی عرضه هستم که نتونستم تو همه سال ها دنبال حقیقت بگردم و یه مشت حرف اونم از دهن بقیه رو باور کردم
وقتی دستم و دید با نگرانی اومد نزدیک و دستم و گرفت سمت خودش
+چیشده لوگان؟ (نگران)
= هیچی نگران نباش زخم سطحی بود
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁸
فلش بک به صبح*
ویو لانا
چشمام و اروم اروم باز کردم همه جا کمی تار دیده میشد چند بار پشت سر هم پلک زدم تا بتونم درست ببینم
تو اشپزخونه روی میز بودم و روم یه پتوی نازک بود... حتما کاره لوگان عه
پتو رو تا کردم و گذاشتم روی صندلی چشمام و کمی مالیدم و پاشدم از صندلی که برم سرویس بهداشتی که دستم خورد و فنجون قهوه دیشب افتاد زمین و خورد شد
نشستم زمین و اروم اروم شروع کزدم به ورداشتن تیکه های فنجون هیچ سینی یا چیز دیگه ای نبود پیشم که تیکه هاا رو بزارم توش مجبور شذم تیکه های بزرگ و بزارم تو دستم
تیکه سومی که میخواستم ورش دارم دستی روی مچم قرار گرفت و مانعه ور داشت تیکه فنجون شد
سرم و بالا گرفتم و به چشمای مشکیش که مثل همیشه میدرخشید نگاه کردم
=باز که داری کار دست خودت میدی مامان (سرد)
+وقتی سرد صحبت میکنی جیگرم اتیش میگیره
= زمان بده مامان (سرد)
+ به ساعت مچی نگاه میکنه *
ساعت شیشه بزار جمع کنم و برم حاضر شم
لوگان دست لانا رو ول کرد و رفت جارو اورد*
= من حاضرم جمع میکنم تو برو حاضر شو (سرد)
+سرشو انداخت پایین*
باشه (اروم)
ویو لوگان
دیشب پلک رو هم نزاشتم داشتم ادکلن مو میزدم که صدای شکستن شیشه اومد
با تمام سرعت از اتاق اومدم بیرون... و به سمت پله ها قدم گذاشتم
پله ها رو رد کردم و به اپن اشپزخونه رسیدم...
هوم.. مثل همیشه بازم حواسش جای دیگه بوده
بعد از راضی کردنش که حاضر بشه داشتم شیشه های بزرگ و ورداشتم با دستم و بقیه رو با جارو جمع کردم وقتی جارو رو گذاشتم جاش دسته جارو خونی شده بود به نگاهی به دستم کردم و متوجه زخم کم عمقی رو انگشتم شدم
به انگشتم اب زدم و بعدش چسب زخم زدم بهش
صدای قدم های مامانم میومد برگشتم سمتش... مثل همیشه خیلی شیک پوشه واقعا از یه جهتی بهش افتخار میکنم که همچین مادری دارم.. و از جهت دیگه خودم و لعنت میکنم که من بچه همون مادرم... اینقدری بی عرضه هستم که نتونستم تو همه سال ها دنبال حقیقت بگردم و یه مشت حرف اونم از دهن بقیه رو باور کردم
وقتی دستم و دید با نگرانی اومد نزدیک و دستم و گرفت سمت خودش
+چیشده لوگان؟ (نگران)
= هیچی نگران نباش زخم سطحی بود
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۷.۲k
- ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط