بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت دوم :
چنین نفسی اصطلاحاً در حالت نسخ است. دقت کن، همهٔ اینها که گفتم در همین دنیا به ظاهر از کالبد انسانی برخور دارند اما وجودشان باطناً در کیفیت های مختلف بسر میبرد.این یعنی هر کدام در مرتبهای از حیات و آگاهیاند، اگرچه همه در ظاهر انسان به نظر می رسند.
این جهان رسخ و فسخ و مسخ و نسخ - باطنی خود را دارد که کمتر به آن توجه شده است.
همه از منظر بیرونی کالبد انسانی دارند اما همه از منظر درونی یکسان نیستند. این معنا در همین دنیا قابل مشاهده است.
در همین جهان میتوانی کسانی را ببینی که به ظاهر انساناند و سر و دست و پا دارند اما در باطن یک حیوان وحشیاند و این از نوع عملکرد شان در زندگی به وضوح پیداست.
ای دوست، نفس آدمی نیز رشد پلکانی خود را دارد. و تا به غایت رشد خویش نرسد از این جهان مادی و پر تضاد و پر تلاطم خلاص نمی شود.
یک سالکِ آگاه شده میتواند در یک زندگی -و نه در زندگیهای بسیار- از تمامی این مراحل به سلامت گذر کند و به خود متعال خویش نائل گردد. سلوک چیزی نیست جز گذر از مراحل اسفل وجود و نیل به برترین لایهٔ حیات و آگاهی.
همذات گری : همذات گری برای تزکیه نفس، بهتر و کارآمدتر از همذات پنداری است. در همذات پنداری، تو در خیالت، خود را بجای دیگری می گذاری. این خوب است اما چندان کارآمد نیست. مثلاً اگر مسکینی طعامی جز نان خشک ندارد که بخورد و تو لحظه ای در پندارت، خود را بجای او تصور کردی، این همذات پنداری است، اما در همذات گری، برای یکروز هم که شده، تو نیز نان خشک خور می شوی تا عملاً به حال و روز او نزدیک شوی. هر گاه که فرصت دست داد با فقیران و مسکینان و گرفتاران، همذات گری کن. همذات گری، یک عمل است، همذات پنداری، یک پندار. هر دو خوب اند، اما این کجا و آن کجا!
نه رنج و نه لذت : جهنم و بهشت هر دو تطهیر کننده اند. برخی با جهنم تطهیر می شوند، برخی با بهشت، و برخی با هر دو. در کیفیت جهنمی، فشار رنج ها باعث می شود که بالآخره دست از خواهش های نفس خویش برداری و خود را از شرّ آن خلاص کنی. و در کیفیت بهشتی، تجربه مکرر لذات باعث می شود که روزی خود لذت پرستی را رها کنی و آگاهانه سوی کیفیت برتر روی. نه رنج و نه لذت، جایگاه حقیقی آرامش است. رنج و لذت، دو روی یک سکه اند، چون یکی را بر داری، به ناچار آن دیگری را هم بر داشته ای. پس از همینجا از هر دو بگذر و هرگز چنین سکه ای را از زمین بر ندار.
آن سالکی که شجاعتی چنین دارد، از آنِ خداست و خدا نیز از آنِ اوست - مَن کانَ للهِ کانَ اللهُ لَه.( پایان)
قسمت دوم :
چنین نفسی اصطلاحاً در حالت نسخ است. دقت کن، همهٔ اینها که گفتم در همین دنیا به ظاهر از کالبد انسانی برخور دارند اما وجودشان باطناً در کیفیت های مختلف بسر میبرد.این یعنی هر کدام در مرتبهای از حیات و آگاهیاند، اگرچه همه در ظاهر انسان به نظر می رسند.
این جهان رسخ و فسخ و مسخ و نسخ - باطنی خود را دارد که کمتر به آن توجه شده است.
همه از منظر بیرونی کالبد انسانی دارند اما همه از منظر درونی یکسان نیستند. این معنا در همین دنیا قابل مشاهده است.
در همین جهان میتوانی کسانی را ببینی که به ظاهر انساناند و سر و دست و پا دارند اما در باطن یک حیوان وحشیاند و این از نوع عملکرد شان در زندگی به وضوح پیداست.
ای دوست، نفس آدمی نیز رشد پلکانی خود را دارد. و تا به غایت رشد خویش نرسد از این جهان مادی و پر تضاد و پر تلاطم خلاص نمی شود.
یک سالکِ آگاه شده میتواند در یک زندگی -و نه در زندگیهای بسیار- از تمامی این مراحل به سلامت گذر کند و به خود متعال خویش نائل گردد. سلوک چیزی نیست جز گذر از مراحل اسفل وجود و نیل به برترین لایهٔ حیات و آگاهی.
همذات گری : همذات گری برای تزکیه نفس، بهتر و کارآمدتر از همذات پنداری است. در همذات پنداری، تو در خیالت، خود را بجای دیگری می گذاری. این خوب است اما چندان کارآمد نیست. مثلاً اگر مسکینی طعامی جز نان خشک ندارد که بخورد و تو لحظه ای در پندارت، خود را بجای او تصور کردی، این همذات پنداری است، اما در همذات گری، برای یکروز هم که شده، تو نیز نان خشک خور می شوی تا عملاً به حال و روز او نزدیک شوی. هر گاه که فرصت دست داد با فقیران و مسکینان و گرفتاران، همذات گری کن. همذات گری، یک عمل است، همذات پنداری، یک پندار. هر دو خوب اند، اما این کجا و آن کجا!
نه رنج و نه لذت : جهنم و بهشت هر دو تطهیر کننده اند. برخی با جهنم تطهیر می شوند، برخی با بهشت، و برخی با هر دو. در کیفیت جهنمی، فشار رنج ها باعث می شود که بالآخره دست از خواهش های نفس خویش برداری و خود را از شرّ آن خلاص کنی. و در کیفیت بهشتی، تجربه مکرر لذات باعث می شود که روزی خود لذت پرستی را رها کنی و آگاهانه سوی کیفیت برتر روی. نه رنج و نه لذت، جایگاه حقیقی آرامش است. رنج و لذت، دو روی یک سکه اند، چون یکی را بر داری، به ناچار آن دیگری را هم بر داشته ای. پس از همینجا از هر دو بگذر و هرگز چنین سکه ای را از زمین بر ندار.
آن سالکی که شجاعتی چنین دارد، از آنِ خداست و خدا نیز از آنِ اوست - مَن کانَ للهِ کانَ اللهُ لَه.( پایان)
- ۶۱۳
- ۰۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط