ℝ𝕖𝕧𝕖𝕣𝕤𝕖...! معکوس
ℝ𝕖𝕧𝕖𝕣𝕤𝕖...! معکوس
𝑝𝑎𝑟𝑡..7
مثل بچه کوچولو ها منتظر بود غذا بزارم تو دهنش...
_نمیدونستم روح ها میتـونن بامزه باشن
تا میخواست چیزی بگه زنگ خونه به صدا دراومد
_وایییی نه مامان بابام اومدن
+خب بیان
_تو رو کجا قایم کنم...صبر کن...برو تو کمد لباسا
+اما میخوام ببینمشون
_چی چی رو ببینی با این سر وعض؟
ابروهاشو بهم کشید و با عصبانیت داد زد
+مگه من چمه
_هوفففف خب اگه با لباسای من ببیننت فکر بد میکنن
بازو شو گرفتم و هلش دادم داخل کمد
_همینجا بمون
پا تند کردمو به سمت در رفتم و باز کردم
"سلاممممم پسرمم
پرید بغلم بزور خودمو نگه داشتم که نیفتم با خنده جداش کردم
_سلام مامان...چرا خبر ندادید میگفتم بیان غذا درست کنن
" ما غذا خوردیم فقط اومدیم تو رو ببینیم
_بفرمایید داخل
1ساعت بعد
ویو هایون
صدای حرف زدنشون رو مخم بود
تا خواستم از کمد بیام بیرون در اتاق باز شد
و یه زن اومد.انگار داشت با کسی حرف میزد
"دخترم اون الان اومده کره...اره...تا چند روز صبر کن...عااا اینجوری نگو...تهیونگ مال توعه...بهت قول میدم
مثل کتری جوش اورده بودم این زنیکه چی میگه تهیونگ متعلق به منه
بعد اینکه رفت به سمت ایینه رفتم و دروازه رو باز کردم
ویو تهیونگ
کنار مامان نشسته بودم اونم هر چی خوراکی و غذا دم دستش بود میچپوند تو دهن من
(علامت بابای ته٪)
" بخور گوشت بشه به تنت
_اییی مامان بسه
٪ولش کن خفه شد...پسرم از شرکت چه خبر
_دارم برشکست میشم
٪چیییی
+دروغ میگه
_تـ..تو...چطوری..؟
ببخشید دیر شد😁
خب چطوره دوسش دارین؟ 🤨
شرط: ۲٠لایک...♡۵کامنت❤
به نظرتون هایون چه غلطی کرده؟ 🧐
𝑝𝑎𝑟𝑡..7
مثل بچه کوچولو ها منتظر بود غذا بزارم تو دهنش...
_نمیدونستم روح ها میتـونن بامزه باشن
تا میخواست چیزی بگه زنگ خونه به صدا دراومد
_وایییی نه مامان بابام اومدن
+خب بیان
_تو رو کجا قایم کنم...صبر کن...برو تو کمد لباسا
+اما میخوام ببینمشون
_چی چی رو ببینی با این سر وعض؟
ابروهاشو بهم کشید و با عصبانیت داد زد
+مگه من چمه
_هوفففف خب اگه با لباسای من ببیننت فکر بد میکنن
بازو شو گرفتم و هلش دادم داخل کمد
_همینجا بمون
پا تند کردمو به سمت در رفتم و باز کردم
"سلاممممم پسرمم
پرید بغلم بزور خودمو نگه داشتم که نیفتم با خنده جداش کردم
_سلام مامان...چرا خبر ندادید میگفتم بیان غذا درست کنن
" ما غذا خوردیم فقط اومدیم تو رو ببینیم
_بفرمایید داخل
1ساعت بعد
ویو هایون
صدای حرف زدنشون رو مخم بود
تا خواستم از کمد بیام بیرون در اتاق باز شد
و یه زن اومد.انگار داشت با کسی حرف میزد
"دخترم اون الان اومده کره...اره...تا چند روز صبر کن...عااا اینجوری نگو...تهیونگ مال توعه...بهت قول میدم
مثل کتری جوش اورده بودم این زنیکه چی میگه تهیونگ متعلق به منه
بعد اینکه رفت به سمت ایینه رفتم و دروازه رو باز کردم
ویو تهیونگ
کنار مامان نشسته بودم اونم هر چی خوراکی و غذا دم دستش بود میچپوند تو دهن من
(علامت بابای ته٪)
" بخور گوشت بشه به تنت
_اییی مامان بسه
٪ولش کن خفه شد...پسرم از شرکت چه خبر
_دارم برشکست میشم
٪چیییی
+دروغ میگه
_تـ..تو...چطوری..؟
ببخشید دیر شد😁
خب چطوره دوسش دارین؟ 🤨
شرط: ۲٠لایک...♡۵کامنت❤
به نظرتون هایون چه غلطی کرده؟ 🧐
۱۳.۴k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.