دوست قدیمی p8
روی زانو هام فرود امدم و مثل دیوونه ها به وضعیتم میخندیدم
باورم نمیشه
امروز ... امروز دوشنبه هست و من فقط باید روز های فرد اینجا باشم
باورم نمیشه خدایا چرا انقدر احمقم
همینطور که مثل روانی ها به احمقیتم میخندیدم دستی رو شونم نشست
خندم قطع شد و برگشتم و به صاحب دست نگاه کردم
اقای جو سوکهون بود ، مدیر برنامه ها
با دیدنش سریع بلند شدم و تعظیم کردم
(مشکلی پیش امده خانم ا.ت ؟)
کمرم رو صاف کردم و همینطور که خنده های ضایعی میکردم ، دستم رو پشت گردنم کشیدم و گفتم (نه مدیر جو سوکهون فقط ...)
هیچ دلیلی به ذهنم نمیرسید
الان چی بگم بهش ؟ بگم اشتباهی امروز امدم که فکر کنه من یه ادم روانی و آلزایمریم ؟
هر چند اینجوری که من میخندیدم دست کمی هم از روانی ها نداشتم -_-
(خب من فقط ... فقط ... )
اینم که مثل بز منتظر حرف منه
اها ، فهمیدم چی بگم بهش
(من فقط امدم تا دنبال چیز بگردم دیگه ... چیز ... اها خانم کیم اینهی ، امدم تا دنبال خانم کیم اینهی بگردم تا باهاش راجب مطلبی حرف بزنم که چیز شد ... اممم بهم خبر دادن که چیز ___)
اما تا امدم حرفمو تموم کنم که با خنده گفت (میدونم دارین بهونه میارید و اشتباهی امروز امدین خانم)
با این حرفش شرمنده شدم و از خجالت سرمو پایین انداختم
کائنات ، ببینین همش اطلاعیه غلط میدین دست مردم و بدبختشون میکنین
(ببخشید مدیر جو)
با خنده بهم اشکالی نداره ای گفت و رفت
خدا ادمو جلو اینجوری جلو هیچکی ضایه نکنه
حالا که کاری ندارم برم پیش تهیونگ ؟
«تهیونگ ویو»
هعی خدا کاش ا.ت الان اینجا بود و صدای بهشتی منو میشنید
نشستم پشت پیانو شروع کردم به نواختن و خوندن اهنگ
다시 그댈 마주한다면?
اگه بتونم دوباره تو رو ملاقات کنم؟
눈을 보고 말할래요
میخوام به چشمات نگاه کنم
보고 싶었어요
و بگم، دلم برات تنگ شده
황홀했던 기억 속에
در خاطراتی که خیلی درخشان بودن
나 홀로 춤을 춰도 비가 내리잖아
بارون میباره، حتی زمانی که تنهایی می رقصم
이 안개가 걷힐 때쯤
وقتی این مه از بین بره
젖은 발로 달려갈게
با پاهای خیس شده به سمتت میدوم
그때 날 안아줘
پس اون موقع منو در آوغش بگیر
날 바라보는 희미한 미소 뒤편에
پشت لبخندهای مبهمت که به سمت زده میشن
아름다운 보랏빛을 그려볼래요
میخوام یه نور دوست داشتنی بنفش رو نقاشی کنم (بکشم)
서로 발걸음이 안 맞을 수도 있지만
با اینکه ممکنه قدم هامون از ریتم خارج شده باشن (با هم مطابفت نداشته باشن)
그대와 함께 이 길을 걷고 싶
اما میخوام این مسیر رو با تو قدم بزنم
Still with you
هنوز با توام
___________
ببینید میدونم اهنگ مال جونگ کوکه ولی شما دیگه تهیونگ رو تصور کنید
باورم نمیشه
امروز ... امروز دوشنبه هست و من فقط باید روز های فرد اینجا باشم
باورم نمیشه خدایا چرا انقدر احمقم
همینطور که مثل روانی ها به احمقیتم میخندیدم دستی رو شونم نشست
خندم قطع شد و برگشتم و به صاحب دست نگاه کردم
اقای جو سوکهون بود ، مدیر برنامه ها
با دیدنش سریع بلند شدم و تعظیم کردم
(مشکلی پیش امده خانم ا.ت ؟)
کمرم رو صاف کردم و همینطور که خنده های ضایعی میکردم ، دستم رو پشت گردنم کشیدم و گفتم (نه مدیر جو سوکهون فقط ...)
هیچ دلیلی به ذهنم نمیرسید
الان چی بگم بهش ؟ بگم اشتباهی امروز امدم که فکر کنه من یه ادم روانی و آلزایمریم ؟
هر چند اینجوری که من میخندیدم دست کمی هم از روانی ها نداشتم -_-
(خب من فقط ... فقط ... )
اینم که مثل بز منتظر حرف منه
اها ، فهمیدم چی بگم بهش
(من فقط امدم تا دنبال چیز بگردم دیگه ... چیز ... اها خانم کیم اینهی ، امدم تا دنبال خانم کیم اینهی بگردم تا باهاش راجب مطلبی حرف بزنم که چیز شد ... اممم بهم خبر دادن که چیز ___)
اما تا امدم حرفمو تموم کنم که با خنده گفت (میدونم دارین بهونه میارید و اشتباهی امروز امدین خانم)
با این حرفش شرمنده شدم و از خجالت سرمو پایین انداختم
کائنات ، ببینین همش اطلاعیه غلط میدین دست مردم و بدبختشون میکنین
(ببخشید مدیر جو)
با خنده بهم اشکالی نداره ای گفت و رفت
خدا ادمو جلو اینجوری جلو هیچکی ضایه نکنه
حالا که کاری ندارم برم پیش تهیونگ ؟
«تهیونگ ویو»
هعی خدا کاش ا.ت الان اینجا بود و صدای بهشتی منو میشنید
نشستم پشت پیانو شروع کردم به نواختن و خوندن اهنگ
다시 그댈 마주한다면?
اگه بتونم دوباره تو رو ملاقات کنم؟
눈을 보고 말할래요
میخوام به چشمات نگاه کنم
보고 싶었어요
و بگم، دلم برات تنگ شده
황홀했던 기억 속에
در خاطراتی که خیلی درخشان بودن
나 홀로 춤을 춰도 비가 내리잖아
بارون میباره، حتی زمانی که تنهایی می رقصم
이 안개가 걷힐 때쯤
وقتی این مه از بین بره
젖은 발로 달려갈게
با پاهای خیس شده به سمتت میدوم
그때 날 안아줘
پس اون موقع منو در آوغش بگیر
날 바라보는 희미한 미소 뒤편에
پشت لبخندهای مبهمت که به سمت زده میشن
아름다운 보랏빛을 그려볼래요
میخوام یه نور دوست داشتنی بنفش رو نقاشی کنم (بکشم)
서로 발걸음이 안 맞을 수도 있지만
با اینکه ممکنه قدم هامون از ریتم خارج شده باشن (با هم مطابفت نداشته باشن)
그대와 함께 이 길을 걷고 싶
اما میخوام این مسیر رو با تو قدم بزنم
Still with you
هنوز با توام
___________
ببینید میدونم اهنگ مال جونگ کوکه ولی شما دیگه تهیونگ رو تصور کنید
۲.۹k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.