پارت 13
#پارت_13
آقایمافیا♟🎲
+گگگگگگ
راستی داشی از کیه روش کراشی
_از وقتی که یه بار مرخصی گرفتم اومدم تو
مامان و ببینم ولی به جای تو یکی خوشگل تر تو رو دیدم
+ خوشگل تر من هااااان
حالا که اینطور شد دیگه به مغز
اندازه ماهیتم خطور نکنه که بهت بگم چی دوست داره
_ چرا حالا ع*ن خانم
+ گمشو بیرون رادمان
_ نمیخوام
+ تو غلط کردی
و همون لحظه با سرعت بیشتر از سرعت باد
دمپاییم و برداشتم وسمتش پرت کردم و گفتم:
_ شلییییک
و.... و.... خورد جایی که انتظار نداشتم بخوره
و بنده خدا از درد خشک شده بود و دهنش مثل ماهی باز
+ خاک تو سرم سالمی رادمان
_ خدا لعنتت کنه آفاق وحشی
و با همون وضع و قدمای اروم اروم رفت
زمانی که داشت میرفت برگشتم سمتش و گفتم:
+ میگم داشی یه دستشویی برو ببین همچی روبه راه یا نه😂
دقیق چک کن تا ارزوی عمه شدن رو دلم نمونه😂
بعد از این حرفم بلند شدم و در اتاق و بستم و
کامپیوترم روشن کردم تا گیم بازی کنم
انقدر طول کشید که نفهمیدم ساعت یازده شبه
سریع کامپیوتر و خاموش کردم و رفتم رو تخت
و تلاش کردم بخوابم
ولی خوابم نمیبرد پس تو ذهنم شروع کردم سناریو بسازم و یهو خوابم برد
صبح با صدای مامانم بیدار شدم
و سریع اماده شدم و به سمت مدرسه حرکت کردم
توی ذهنم داشتم متنی آماده میکردم تا به تبری
بگم تا اجازه بده بیام تو کلاسش
تو همین فکرا بودم که سوسن رشته افکارم و پاره کرد.....
#رمان
#مافیایی
#کیپاپ
آقایمافیا♟🎲
+گگگگگگ
راستی داشی از کیه روش کراشی
_از وقتی که یه بار مرخصی گرفتم اومدم تو
مامان و ببینم ولی به جای تو یکی خوشگل تر تو رو دیدم
+ خوشگل تر من هااااان
حالا که اینطور شد دیگه به مغز
اندازه ماهیتم خطور نکنه که بهت بگم چی دوست داره
_ چرا حالا ع*ن خانم
+ گمشو بیرون رادمان
_ نمیخوام
+ تو غلط کردی
و همون لحظه با سرعت بیشتر از سرعت باد
دمپاییم و برداشتم وسمتش پرت کردم و گفتم:
_ شلییییک
و.... و.... خورد جایی که انتظار نداشتم بخوره
و بنده خدا از درد خشک شده بود و دهنش مثل ماهی باز
+ خاک تو سرم سالمی رادمان
_ خدا لعنتت کنه آفاق وحشی
و با همون وضع و قدمای اروم اروم رفت
زمانی که داشت میرفت برگشتم سمتش و گفتم:
+ میگم داشی یه دستشویی برو ببین همچی روبه راه یا نه😂
دقیق چک کن تا ارزوی عمه شدن رو دلم نمونه😂
بعد از این حرفم بلند شدم و در اتاق و بستم و
کامپیوترم روشن کردم تا گیم بازی کنم
انقدر طول کشید که نفهمیدم ساعت یازده شبه
سریع کامپیوتر و خاموش کردم و رفتم رو تخت
و تلاش کردم بخوابم
ولی خوابم نمیبرد پس تو ذهنم شروع کردم سناریو بسازم و یهو خوابم برد
صبح با صدای مامانم بیدار شدم
و سریع اماده شدم و به سمت مدرسه حرکت کردم
توی ذهنم داشتم متنی آماده میکردم تا به تبری
بگم تا اجازه بده بیام تو کلاسش
تو همین فکرا بودم که سوسن رشته افکارم و پاره کرد.....
#رمان
#مافیایی
#کیپاپ
۲.۲k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.