stray boy part 5
حدودا یک دقیقه از به صدا اومدن زنگ استراحت یا همون زنگ تفریح گذشته بود.
داشتم خط کش و جامدادی و کتاب هندسه رو تو کیف میزاشتم که چشمم به مینجی افتاد. طبق معمول تا یه وقت آزاد پیدا میکنه خودشو میندازه به جون هدفون و هنزفریاش!
هنزفری رو از گوشش بیرون کشیدم. بلافاصله صداش بلند شد:
-چته وحشی؟!
-وظیفه دانش آموزیم دونستم بهت اطلاع بدم زنگ بعد امتحان زیست داریم و بهتره به جای کر شدن با آهنگ راک اند رول کتاب زیست رو مرور کنی.
مینجی که بر خلاف من آدم لج بازی نبود و خیلی زود قانع میشد سرش رو تکون داد و گفت:
-آره؛به گمونم حق با تو باشه.
و بعد دستش رو به سمت کیفش برد تا هنزفری رو جمع کنه و کتاب زیست رو روی میز بزاره.
حدودا پنج دقیقه گذشته بود. هر دوتامون تو کتاب زیست غرق شده بودیم و با تمرکز بالا درس رو مرور میکردیم.
با حس کردن سایه ای روی میز،سرم رو بالا آوردم.
یوکی، یکی از اعضای اکیپ یونگی بود. همون دختری که آخرین صندلی کلاس روبرای نشستن انتخاب کرده و هیچوقت هم به درس گوش نمیده. با موهای فرفری گل بهی رنگ،آرایش غلیظ و آدامسی سبز رنگ توی دهنش،دستاش رو تو جیبش گذاشته بود و آدامسشو به شکل مغرورانه ای میجوید و به طور تحقیر آمیزی بهم خیره شده بود.
بعد از چند ثانیه چشم تو چشم شدن با تن صدای بالا و لحن دستور مانندی گفت:
-هی تو، اونجوری بهم زل نزن. فکر کردی کی هستی ها؟!
تعجب آمیز دو بار پلک زدم:
-ولی من که...
حرفم رو قطع کرد:
-حرف نزن فقط گوش کن چی میگم؛تا به حال پای یونگی اوپا یک بارم به کلانتری باز نشده چه برسه به الان که براش پرونده تشکیل دادن و قراره بره دادگستری! هیچکس جرئت نداره بهمون چپ نگاه کنه اونوقت تو چجوری تونستی همچین جسارتی به خرج بدی؟ فکر کردی به همین راحتیاست که مثل بچه ننه ها با پلیس بیای بالا سرمون و همه تو رو به عنوان شهروند نمونه بشناسن و برات دست و جیغ و هورا بکشن ؟ خودتو تو بد دردسری انداختی؛پس منتظر دادن تاوان کاری که کردی باش!
بعد از گفتن اینها ضربه محکمی با پا به پایه صندلیم زد و رفت.
راستش یکم ترسیده بودم و دلهره عجیبی داشتم.
یوکی راست میگفت. یونگی آدم مغروریه و منم با کاری که کردم دست گذاشتم رو بزرگ ترین نقطه ضعفش.
بزرگ شمرده شدن و مورد احترام قرار گرفتن واسه یونگی مثل اکسیژن میموند اما من باعث شدم پیش بقیه ضعیف بنظر برسه و دیگه اون احترام سابق رو دریافت نکنه. هیچ معلوم نیست قراره چه بلایی سرم بیاد و چی در انتظارمه...
داشتم خط کش و جامدادی و کتاب هندسه رو تو کیف میزاشتم که چشمم به مینجی افتاد. طبق معمول تا یه وقت آزاد پیدا میکنه خودشو میندازه به جون هدفون و هنزفریاش!
هنزفری رو از گوشش بیرون کشیدم. بلافاصله صداش بلند شد:
-چته وحشی؟!
-وظیفه دانش آموزیم دونستم بهت اطلاع بدم زنگ بعد امتحان زیست داریم و بهتره به جای کر شدن با آهنگ راک اند رول کتاب زیست رو مرور کنی.
مینجی که بر خلاف من آدم لج بازی نبود و خیلی زود قانع میشد سرش رو تکون داد و گفت:
-آره؛به گمونم حق با تو باشه.
و بعد دستش رو به سمت کیفش برد تا هنزفری رو جمع کنه و کتاب زیست رو روی میز بزاره.
حدودا پنج دقیقه گذشته بود. هر دوتامون تو کتاب زیست غرق شده بودیم و با تمرکز بالا درس رو مرور میکردیم.
با حس کردن سایه ای روی میز،سرم رو بالا آوردم.
یوکی، یکی از اعضای اکیپ یونگی بود. همون دختری که آخرین صندلی کلاس روبرای نشستن انتخاب کرده و هیچوقت هم به درس گوش نمیده. با موهای فرفری گل بهی رنگ،آرایش غلیظ و آدامسی سبز رنگ توی دهنش،دستاش رو تو جیبش گذاشته بود و آدامسشو به شکل مغرورانه ای میجوید و به طور تحقیر آمیزی بهم خیره شده بود.
بعد از چند ثانیه چشم تو چشم شدن با تن صدای بالا و لحن دستور مانندی گفت:
-هی تو، اونجوری بهم زل نزن. فکر کردی کی هستی ها؟!
تعجب آمیز دو بار پلک زدم:
-ولی من که...
حرفم رو قطع کرد:
-حرف نزن فقط گوش کن چی میگم؛تا به حال پای یونگی اوپا یک بارم به کلانتری باز نشده چه برسه به الان که براش پرونده تشکیل دادن و قراره بره دادگستری! هیچکس جرئت نداره بهمون چپ نگاه کنه اونوقت تو چجوری تونستی همچین جسارتی به خرج بدی؟ فکر کردی به همین راحتیاست که مثل بچه ننه ها با پلیس بیای بالا سرمون و همه تو رو به عنوان شهروند نمونه بشناسن و برات دست و جیغ و هورا بکشن ؟ خودتو تو بد دردسری انداختی؛پس منتظر دادن تاوان کاری که کردی باش!
بعد از گفتن اینها ضربه محکمی با پا به پایه صندلیم زد و رفت.
راستش یکم ترسیده بودم و دلهره عجیبی داشتم.
یوکی راست میگفت. یونگی آدم مغروریه و منم با کاری که کردم دست گذاشتم رو بزرگ ترین نقطه ضعفش.
بزرگ شمرده شدن و مورد احترام قرار گرفتن واسه یونگی مثل اکسیژن میموند اما من باعث شدم پیش بقیه ضعیف بنظر برسه و دیگه اون احترام سابق رو دریافت نکنه. هیچ معلوم نیست قراره چه بلایی سرم بیاد و چی در انتظارمه...
- ۳.۲k
- ۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط