حکیم بزرگ ژاپنی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود
حکیم بزرگ ژاپنی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود ؛
مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید ،
و گفت: کوتاهش کن !
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا!
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن !
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند .
حکیم نپذیرفت و گفت : برو یک سال بعد بیا !
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند
مرد این بار گفت: نمی دانم!
و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید
حکیم ، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت : حالا کوتاه شد !
این حکایت ، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد :
نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست .
با رشد و پیشرفت تو ،
دیگران خود به خود شکست میخورند.😉 👍
💫 💫 💫 💫 💫 💫
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
💫 💫 💫 💫 💫 💫
مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید ،
و گفت: کوتاهش کن !
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا!
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن !
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند .
حکیم نپذیرفت و گفت : برو یک سال بعد بیا !
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند
مرد این بار گفت: نمی دانم!
و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید
حکیم ، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت : حالا کوتاه شد !
این حکایت ، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد :
نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست .
با رشد و پیشرفت تو ،
دیگران خود به خود شکست میخورند.😉 👍
💫 💫 💫 💫 💫 💫
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
💫 💫 💫 💫 💫 💫
- ۱.۲k
- ۱۴ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط