پارت۹۳
#پارت۹۳
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
صبرنکردم دوباره اراجیف بهم ببافه قطع کردم
همینکه برگشتم باچشای بازارمغان روبه روشدم مات نگام میکرد رفتم سمتش،باجیغی که زدشوکه توجام وایستادم
_بروعقب توام میخوای بچموبُکشی
بهت زده نگاش کردم یعنی چی
_چی میگی ارمغان
به گریه افتادوگوشه ی تخت مچاله شد
_همتون دست به یکی کردین بچموبکشیدنمیزارم به هدفتون برسید
هق هقش دل سنگم اب میکرد،بغض چسبیدبه گلوموراه نفسموگرفت
بدون اینکه نگام کنه ادامه داد
_ماکه داشتیم میرفتیم چرا جلومونوگرفتین میخواستین من زنده بمونم ولی بچموبکشیدکورخوندید
اروم به سمتش قدم برداشتم کنارش روتخت نشستم بادست سالمم کشیدمش توبغلم
_هیچکس حق نداره به تو وبچمون انگشتش بخوره حالاهرکی که میخوادباشه باشه
گریه اش بنداومداروم سرشوازسینه ام فاصله دادوباچشای سرخ شده اش بهم چشم دوخت دلم واسش ضعف رفت
_اکتای
_جون اکتای قربونت برم هوژینم دردت بِسَرم تو واون بچه جون منیدمگه ادم جون خودشومیگیره
_واقعامیگی گولم نمیزنی
اخم الکی کردم تاحساب کاردستش بیاد
_مثل اینکه یادت رفته کسی که بچه میخواست من بودم نه توبعدم توچرا ازم همچین چیزمهمیوقایم کردی هوم
سرشوانداخت پایین اینباراون بغلم کردودستاشودورم پیچید
_بخداتواشتباه متوجه شدی ازهیچی خبرنداری
اروم نوازشش کردم
_خب دورت بگردم بگوتابفهمم
شروع کردازروز تصادف تاالانوتعریف کردن هرلحظه اخمام بیشترمیرفت توهم باورنمیکردم مامانش انقدسنگدل باشه دیگه حتی دوس نداشتم بهش بگم مادرجون ازاین به بعدفقط خاله بودبرام
_کاش من میمردموانقدتوزجرنمیکشیدی
*ضربه ای به سینه ام زدوحرصی گفت
_خدانکنه زبونتوگازبگیر،بااون تصادفت نصفه جونم کردی
مُردموزنده شدم تودوباره ازمرگ حرف میزنی
ازاینکه انقد دوسم داشت کلی حال کردم پس عشقمون دوطرفه بود بااینکه میدونستم دوسم دارهه ولی شک داشتم عاشقم باشه چون دائم فاصله میگرفت چقدخوشحال بودم که اونم قدمن عاشقه
چندمین بی حرف بغلم بودکه یادم افتاد دکترگفت بایدببرمش سونوگرافی بده
اروم ازخودم جداش کردم که نق زد
_عه کجامیری
خنده ی کوچیکی کردم
_دوس داریاشیطون،میرم بادکترت حرف بزنم اگه مشکلی نباشه ببرمت سونوبدی چون قبلش بایداب بخوری بپرسم ببینم ضررنداشته باشه یوقت برات
سری تکون دادوحرفی نزد
دکتر درحال معاینه توبخش بود
رفتم نزدیکش تادیدشناختم اینوازاخمای
درهمش فهمیدم،بی توجه گفتم
_خسته نباشیدیه سوال ازتون داشتم
_ممنون بفرمایید
_همسرم بهوش اومده میخواستم ببرمش سونوبده اب بخوره اشکالی که پیش نمیاد؟
_نه مشکلی نداره فقط قبلش یه غذای مقوی براش بگیربخوره بعداب بخورهه
_حتماممنون
_خواهش میکنم
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
صبرنکردم دوباره اراجیف بهم ببافه قطع کردم
همینکه برگشتم باچشای بازارمغان روبه روشدم مات نگام میکرد رفتم سمتش،باجیغی که زدشوکه توجام وایستادم
_بروعقب توام میخوای بچموبُکشی
بهت زده نگاش کردم یعنی چی
_چی میگی ارمغان
به گریه افتادوگوشه ی تخت مچاله شد
_همتون دست به یکی کردین بچموبکشیدنمیزارم به هدفتون برسید
هق هقش دل سنگم اب میکرد،بغض چسبیدبه گلوموراه نفسموگرفت
بدون اینکه نگام کنه ادامه داد
_ماکه داشتیم میرفتیم چرا جلومونوگرفتین میخواستین من زنده بمونم ولی بچموبکشیدکورخوندید
اروم به سمتش قدم برداشتم کنارش روتخت نشستم بادست سالمم کشیدمش توبغلم
_هیچکس حق نداره به تو وبچمون انگشتش بخوره حالاهرکی که میخوادباشه باشه
گریه اش بنداومداروم سرشوازسینه ام فاصله دادوباچشای سرخ شده اش بهم چشم دوخت دلم واسش ضعف رفت
_اکتای
_جون اکتای قربونت برم هوژینم دردت بِسَرم تو واون بچه جون منیدمگه ادم جون خودشومیگیره
_واقعامیگی گولم نمیزنی
اخم الکی کردم تاحساب کاردستش بیاد
_مثل اینکه یادت رفته کسی که بچه میخواست من بودم نه توبعدم توچرا ازم همچین چیزمهمیوقایم کردی هوم
سرشوانداخت پایین اینباراون بغلم کردودستاشودورم پیچید
_بخداتواشتباه متوجه شدی ازهیچی خبرنداری
اروم نوازشش کردم
_خب دورت بگردم بگوتابفهمم
شروع کردازروز تصادف تاالانوتعریف کردن هرلحظه اخمام بیشترمیرفت توهم باورنمیکردم مامانش انقدسنگدل باشه دیگه حتی دوس نداشتم بهش بگم مادرجون ازاین به بعدفقط خاله بودبرام
_کاش من میمردموانقدتوزجرنمیکشیدی
*ضربه ای به سینه ام زدوحرصی گفت
_خدانکنه زبونتوگازبگیر،بااون تصادفت نصفه جونم کردی
مُردموزنده شدم تودوباره ازمرگ حرف میزنی
ازاینکه انقد دوسم داشت کلی حال کردم پس عشقمون دوطرفه بود بااینکه میدونستم دوسم دارهه ولی شک داشتم عاشقم باشه چون دائم فاصله میگرفت چقدخوشحال بودم که اونم قدمن عاشقه
چندمین بی حرف بغلم بودکه یادم افتاد دکترگفت بایدببرمش سونوگرافی بده
اروم ازخودم جداش کردم که نق زد
_عه کجامیری
خنده ی کوچیکی کردم
_دوس داریاشیطون،میرم بادکترت حرف بزنم اگه مشکلی نباشه ببرمت سونوبدی چون قبلش بایداب بخوری بپرسم ببینم ضررنداشته باشه یوقت برات
سری تکون دادوحرفی نزد
دکتر درحال معاینه توبخش بود
رفتم نزدیکش تادیدشناختم اینوازاخمای
درهمش فهمیدم،بی توجه گفتم
_خسته نباشیدیه سوال ازتون داشتم
_ممنون بفرمایید
_همسرم بهوش اومده میخواستم ببرمش سونوبده اب بخوره اشکالی که پیش نمیاد؟
_نه مشکلی نداره فقط قبلش یه غذای مقوی براش بگیربخوره بعداب بخورهه
_حتماممنون
_خواهش میکنم
۲.۲k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.