رمان:من ارباب توعم
رمان:من ارباب توعم
part13
ارسلان:گوشی رو قطع کردم ولی یادم رفت ازش بپرسم کجاس ولی رفتم داخل یه مغازه دیدم اونجاست
دیانا:عه ارسلان اومدی
ارسلان:اره لباست کدومه؟(عکسشو میزارم)
دیانا:اینه خوبه
ارسلان:عالیه عزیزم
دیانا:خب حسابش کن
ارسلان:باشه دیگه چیزی نمیخای
دیانا:یه چند تا مانتو گرفتم اون مغازه روبه رو برو حسابش کن (مانتو هارو عکساشونو میزارم دوزتان)
ارسلان:همین؟
دیانا:نه لوازم ارایش و کفش و کیف هم مونده
ارسلان:ببینم منو ورشکست میکنی یا نه
دیانا:حسود نشو
ارسلان:باشه پرو
دیانا:من پرو عم
ارسلان:خیلی
دیانا:من کجا پروعم؟
ارسلان:خیلی
دیانا:برو بابا تا من برم بقیه خردامو کنم بعد بریم خونه
ارسلان:وایسا باهم بریم دیگه
دیانا:باجه
ارسلان:راستی دیانا
دیانا:جانم
ارسلان:این مهمونی دوستامم هستنااا البته مهمونیه رضاعه همونی که اون روز اومد
دیانا:اوکی
رضا خیلی اسم اشنایی بود محراب هم یه دوست داشت اسمش رضا بود ولی میترسم محراب هم باشه
ارسلان:دیانا خوبی؟ تو فکری
دیانا:ها؟ توفکر نیستم
ارسلان:چی شده
دیانا:هیچی
ارسلان:من تورو نشناسم باید برم بمیرم
دیانا:.....
صبر تا پارت بگذارم دوزتان👈🏻👉🏻
part13
ارسلان:گوشی رو قطع کردم ولی یادم رفت ازش بپرسم کجاس ولی رفتم داخل یه مغازه دیدم اونجاست
دیانا:عه ارسلان اومدی
ارسلان:اره لباست کدومه؟(عکسشو میزارم)
دیانا:اینه خوبه
ارسلان:عالیه عزیزم
دیانا:خب حسابش کن
ارسلان:باشه دیگه چیزی نمیخای
دیانا:یه چند تا مانتو گرفتم اون مغازه روبه رو برو حسابش کن (مانتو هارو عکساشونو میزارم دوزتان)
ارسلان:همین؟
دیانا:نه لوازم ارایش و کفش و کیف هم مونده
ارسلان:ببینم منو ورشکست میکنی یا نه
دیانا:حسود نشو
ارسلان:باشه پرو
دیانا:من پرو عم
ارسلان:خیلی
دیانا:من کجا پروعم؟
ارسلان:خیلی
دیانا:برو بابا تا من برم بقیه خردامو کنم بعد بریم خونه
ارسلان:وایسا باهم بریم دیگه
دیانا:باجه
ارسلان:راستی دیانا
دیانا:جانم
ارسلان:این مهمونی دوستامم هستنااا البته مهمونیه رضاعه همونی که اون روز اومد
دیانا:اوکی
رضا خیلی اسم اشنایی بود محراب هم یه دوست داشت اسمش رضا بود ولی میترسم محراب هم باشه
ارسلان:دیانا خوبی؟ تو فکری
دیانا:ها؟ توفکر نیستم
ارسلان:چی شده
دیانا:هیچی
ارسلان:من تورو نشناسم باید برم بمیرم
دیانا:.....
صبر تا پارت بگذارم دوزتان👈🏻👉🏻
۱.۱k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.