رمانمن ارباب توعم

رمان:من ارباب توعم
part12
ارسلان:رفتیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم یه پاساژ خیلی بزرگ
دیانا:ارسلان رفت یه پاساژ خیلی چیزای قشنگی داشتتت
ارسلان:خب دیانا خانوم بفرما اینم کارت رمزشم 2805هست برو هرچی میخای بخر عزیزم
دیانا:واییی ارسلانن مرسی عزیزممممم و گونشو بوسیدم
ارسلان:من رفتم
دیانا:کجااا؟
ارسلان:برم یه سوپرایز دارم راستی یه لباس مجلسی هم بخر باز نباشه هااا
دیانا:چشمم
ارسلان:بی بلا قشنگم
دیانا:فداتشم خدافز
ارسلان:خدافز قلب ارسلون
دیانا:رفتم یه لباسایی خریدم خیلی خوشکل بودن و یه لباس مجلسی سفید خیلی قشنگ خیلی خوشمل بود(عکس لباسا و لباس محلسی رو میزارم دوزتان)
بعد رفتم بیرون دیدم ارسلان اصلا نیست ماشین هم نیست بهش زنگ زدم
(مکالمه ارسلان‌ودیانا)
دیانا:ارسی کجایی
ارسلان:رفتم خونه یه کاری داشتم الان میام
دیانا:اوکی بای
ارسلان:دیانااا
دیانا:عه جانم
ارسلان:ناراحت شدی که رفتم خونه
دیانا:نه عزیزم راحت باش
ارسلان:باشه الان میام
دیانا:کاری نداری؟
ارسلان:نه عزیزم دوست دارم خدافز
دیانا:منم دوست دارم بای بایی
ارسلان:.....
خب شما بخونین دیگه نمینویسم تا فردا شب مال دیشب رو هم گذاشتم بچه های خوب حمایت کنین افرین😂🤌🏻

خب خنافز تا فردا شبب🌃🪐

🤍شبتون سپید 🦉🤍⛓💜🦇شبتون ووفشی💜
دیدگاه ها (۰)

رمان:من ارباب توعمpart13ارسلان:گوشی رو قطع کردم ولی یادم رفت...

رمان:من ارباب توعمpart14دیانا:عه خدا نکنهارسلان:مگه نمیدونی ...

پارت امشبرمان:من ارباب توعمpart11دیانا:دیدم ارسلان بغلم کرد ...

پارت دیشبرمان:من ارباب توعمpart10دیانا:توی بغل ارسلان بودم و...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

دیدار اول ..

همیشگی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط