پارت امشب
پارت امشب
رمان:من ارباب توعم
part11
دیانا:دیدم ارسلان بغلم کرد و از پشت بوسم کردم
شقایق:با دیدن اون صحنه که ارسلان بغلش کرد میخاستم دختره رو بکشم
ارسلان:خب شقایق خانم چی شد که حالا برگشتی
شقایق: ارسلان..
ارسلان:اسممو به زبون کثیفت نیار
شقایق:عووف اقای کاشی اومدم بگم که من دوست دارم مطمعن باش دیانا رو ازت میگیرم
دیانا:وووییی وووییی ترسیدم
شقایق:میبینیم کلفت خانم
ارسلان:زدم تو دهن شقایق گفتم ننت کلفته
دیانا:ارسلان فداتشم ولش کن قلبم
ارسلان:باشه ولی شقایق خانم تو خاب ببینی دستت به دیانا برسه حالا هم از خونم گمشو بیرون جنده
دیانا:ارسلان اروم باش
ارسلان:باشه عزیزم
دیانا:شقایق رفتو اخرش تو راه رو بم گف
شقایق:دیانا خانم متاسفانه جات تو گوره نه تو بغل ارسلان
دیانا:ارسلاااانن(با همون لحن🥲) شقایق اینجاست داره تحدیدم میکنه
شقایق:باشه دیانا خانم میبینمت
ارسلان:شقایق دفعه اخرت باشه باهاش اینجوری صحبت میکنی فهمیدی؟ و زدم تو گوشش که پرت شد
دیانا:ارسلان چیزه میشه بریم بیرون؟
ارسلان:باشه عشقم برو اماده شو
دیانا:رفتم اماده شدم
ارسلان:نیکاااا
نیکا:جانم آقا
ارسلان:بیاا
نیکا:جانم ارباب
ارسلان:به بقیه خدمتکارا بگو دیانا بانوی این عمارت هس حواست باشه
نیکا:داشتم از خوشحالی بال درمیاوردم و با خوشحالی گفتم چشم ارباب و رفتم بیرون و دیدم دیانا تیپ زده و منتظره ارسلانه سلام بر بانوی عمارت
دیانا:نیکا اینجور نگو بدم میاد
نیکا:اوکی عشقم بیا بغلت کنمم
ارسلان:دیانا بریم
دیانا:اره عزیزم بریم
ارسلان:........
کمی صبر تا پارت بعد😂😔
رمان:من ارباب توعم
part11
دیانا:دیدم ارسلان بغلم کرد و از پشت بوسم کردم
شقایق:با دیدن اون صحنه که ارسلان بغلش کرد میخاستم دختره رو بکشم
ارسلان:خب شقایق خانم چی شد که حالا برگشتی
شقایق: ارسلان..
ارسلان:اسممو به زبون کثیفت نیار
شقایق:عووف اقای کاشی اومدم بگم که من دوست دارم مطمعن باش دیانا رو ازت میگیرم
دیانا:وووییی وووییی ترسیدم
شقایق:میبینیم کلفت خانم
ارسلان:زدم تو دهن شقایق گفتم ننت کلفته
دیانا:ارسلان فداتشم ولش کن قلبم
ارسلان:باشه ولی شقایق خانم تو خاب ببینی دستت به دیانا برسه حالا هم از خونم گمشو بیرون جنده
دیانا:ارسلان اروم باش
ارسلان:باشه عزیزم
دیانا:شقایق رفتو اخرش تو راه رو بم گف
شقایق:دیانا خانم متاسفانه جات تو گوره نه تو بغل ارسلان
دیانا:ارسلاااانن(با همون لحن🥲) شقایق اینجاست داره تحدیدم میکنه
شقایق:باشه دیانا خانم میبینمت
ارسلان:شقایق دفعه اخرت باشه باهاش اینجوری صحبت میکنی فهمیدی؟ و زدم تو گوشش که پرت شد
دیانا:ارسلان چیزه میشه بریم بیرون؟
ارسلان:باشه عشقم برو اماده شو
دیانا:رفتم اماده شدم
ارسلان:نیکاااا
نیکا:جانم آقا
ارسلان:بیاا
نیکا:جانم ارباب
ارسلان:به بقیه خدمتکارا بگو دیانا بانوی این عمارت هس حواست باشه
نیکا:داشتم از خوشحالی بال درمیاوردم و با خوشحالی گفتم چشم ارباب و رفتم بیرون و دیدم دیانا تیپ زده و منتظره ارسلانه سلام بر بانوی عمارت
دیانا:نیکا اینجور نگو بدم میاد
نیکا:اوکی عشقم بیا بغلت کنمم
ارسلان:دیانا بریم
دیانا:اره عزیزم بریم
ارسلان:........
کمی صبر تا پارت بعد😂😔
۹۷۷
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.